به زیبایی طرح یک فرش ایرانی.
رمانی فوق العاده و افسون گر.
یک حماسه ی ملی مدرن، بدیع و باطراوت.
وقتی کوچه باغ کسی شروع کرد به پژمردن و چروکیدن، آن وقت است که برای هر برگ سبز، آدم حاضر است جانش را هم بدهد که آدمیزاد تا از دست ندهد، قدرش را نمی داند.
بعضی چیزها را موقتا و برای چند روز فراموش می کنیم، اما بعضی چیزها را جوری فراموش می کنیم که دیگر حتی خود این فراموش کردن هم یادمان می رود.
چشم های گریان یک مرد چرا این قدر ما را مضطرب می کند؟ بله، چشم های گریان یک زن هم هیچ خوشحال کننده نیست و اگر کمی صمیمی و اهل دل هم باشیم که از دیدنش حسابی دچار ترحم و دلسوزی می شویم؛ اما اگر موضوع، چشم های گریان یک مرد باشد، قضیه کاملا فرق می کند برای این که اهل دل باشیم یا نه از دیدنش دچار بیچارگی می شویم و درماندگی، انگار دنیا به آخر می رسد و علاجی هم ندارد، مثل عزیزی که به مرض لاعلاجی گرفتار باشد و دم مرگ.
اورهان پاموک اولین نویسنده از کشور ترکیه است که موفق به کسب جایزه نوبل شده است.
انتشارات ناهید تا دو روز پیش 152 بود یکدفعه شد208؟
ایراد سیف الدینی به ترجمه غریب را در ایسنا بخوانید
من دو تا از کتابهای پاموک خانه خاموش و قلعه سفید رو خوندم و مخصوصا از خانه خاموش خیلی خوشم اومد و بسیار لذت بردم بعد چند تا از کتابهای پاموک با ترجمه عین له غریب رو گرفتم اول موقرمز رو خوندم که از جدیدترین آثار پاموکه و اصلا خوشم نیومد خیلی تعجب کردم که نویسنده ای که انقدر روم تاثیر گذاشت تو اون کتابها چطور یک دفعه انقدر سطحی و آبکی شد گفتم خوب شاید این یکی بد از کار دراومده و کلی هم تو ذهنم فلسفه چیدم که چطور بعضی هنرمندها یک دفعه چشمه الهامشون خشک میشه و … ولی در نویسندهها تا به حال این مورد رو برنخورده بودم وبیشتر اینو توفیلمسازها شایع میدونستنم و… بعد کتاب سیاه رو شروع کردم دیدم اصلا بی ربط و مهمل به نظرمیرسه خیلی زور زدم حدود ۵۰ صفحه رو خوندم(حدود ۷۰۰ صفحه است)دیدم واقعا وقت تلف کردنه،خیلی خیلی گیج شدم با خودم گفتم اینجوری که نمیشه.رفتم نظرات و نقدهای بین المللی رو دیدم و اکثرا نمره خوبی به کتاب داده بودند مخصوصا خود ترکها و تو معرفی نویسنده هم اکثر منابع کتاب سیاه رو یکی از آثار برجسته اش دونسته بودند،خلاصه اعصابم حسابی به هم ریخته بود و با خودم فکر میکردم یه چیزی رو ای وسط نمیفهمم و به جای کار میلنگه. خلاصه بعد از کلی بررسی و بالا و پایین کردن فهمیدم اشکال از ترجمه است و کلا آقای غریب به ترجمه به معنای وفادار بودن به متن اعتقادی ندارن و برداشت خودشون از متن رو به خواننده منتقل میکنند!یعنی انگار خودشون یکبار دیگه به صلاحدید خودشون متنو بازنویسی میکنند!بعد هم مطلبی خوندم از علیرضا سیف الدینی که ترجمه خودش و غریب رو با هم مقایشه میکرد و دیدم واقعا متن ترجمه سیف الدینی کلا با غریب متفاوته و چقدر متن سیف الدینی به دل میشینه و با دنیای پاموک تو همون دو تا کتاب اولی که خونده بودم نزدیکه. مخلص کلام اینکه اسم این آقای غریب رو دیدین واقعا فرار کنید که وقت و پول و اعصاب و روانتون بر باد میره.
ممنون بابت توضیح خوبی که دادید
ترجمه آقای صالح حسینی هم چنگی به دل نمیزنه
کدام ترجمه بهتره
اُرهان پاموک دربارهی رمان «کتاب سیاه» گفته است: «کتاب سیاه دومین رمانم بود که به انگلیسی ترجمه شد و کمی بعد خوانندگان جدیدی پیدا کردم و بیرون از مرزهای ترکیه مخاطبان تازهای. اما سال 1990، وقتی نسخهی ترکی این کتاب را پشت ویترین کتابفروشیها دیدم، میدانستم که راه را درست رفتهام.» پاموک این کتاب رو وام گرفته از منطق الطیر عطار نیشابوری معرفی کرده.
کتاب سیاه ترجمه غریب که من هیچ مشکلی ندارم با این بنده خدا(امیدوارم ایشون هم مشکل نداشته باشه با من) خوندنم مثه بقیه آثار پاموک خیره کننده با مایههای فلسفی و اشراقی این بار با شخصیتهای کم مثه کتاب برف منو متحیر کرد چیزی که همیشه تو پاموک منو جلب کرده بازگشت به خویشتن بوده که تو این کتاب هم اشاره میکنه بهش
توصیه میکنم ترجمهی آقای غریب رو بی خیال بشین کلا،اگه با زبان ترکیه آشنایی دارین زبان اصلی بخونین بهتره 😐
من ترجمهی عین له قریب رو هم گرفتم متاسفانه زیاد به متن وفادار نیست. باعث تاسفه که وضعیت ترجمه اینطور که معلومه زیاد خوب نیست توی ایران 😑
در عوض ترجمه صالح حسینی دقیق و وفادار به متن اصلی هست و به گفته خودشون سه سال برای ترجمه کتاب زحمت کشیدن
بالاخره مترجم باید به روز باشه وقتی گیج کننده است حالا وفادار باشه ... جمله بندیش اصلا به فارسی اخوان ثالث میمونه... ما رمان میخریم من عاشق داستانهای روان پاموک هستم ولی اینجوری چه فایده داره سختش کرده
ممنون که گفتید. ایکاش از اول من ترجمهی استاد صالح حسینی را خوانده بودم.
ترجمه آقای حسینی را باید دوباره ترجمه کرد کاش این کتاب را علیرضا سیف الدینی یا ارسلان فصیحی ترجمه میکردند
ترجمه آقای صالح حسینی خیلی سخته آقا چرا اینجوری ترجمه کردی ؟ مال قرن گذشته است زبان شما
چشمهای گریان یک مرد چرا این قدر ما را مضطرب میکند؟ بله، چشمهای گریان یک زن هم هیچ خوشحال کننده نیست و اگر یک کم صمیمی و اهل دل هم باشیم که از دیدنش حسابی دچار ترحم و دلسوزی میشویم اما اگر موضوع چشمهای گریان یک مرد باشد قضیه کاملا فرق میکند برای این که اهل دل باشیم یا نه، از دیدنش دچار بیچارگی میشویم و درماندگی. انگار دنیا به آخر میرسد و علاجی هم ندارد. مثل عزیزی که به مرض لاعلاجی گرفتار باشد و دم مرگ...! کتاب سیاه | ارهان پاموک نشر چشمه
بی نهایت جذاب بود...