با توقف ماشین چشمام رو باز کردم راننده از تو آینه نگاهم کرد. همین جاست خانوم؟ برم داخل ؟ به داخل کوچه نگاه کردم و حسی آشنا از قلبم عبور کرد. نه ممنون همین جا پیاده می شم. دست کردم و از داخل کیفم اسکناسی بیرون کشیدم: ببخشید پول هام دلاره فرصت نکردم... پول رو از دستم قاپید و لبخند مضحکی تحویلم داد: خدا بده برکت.