وقتی نتیجه ی کنکور رو گرفتم تنها کسی که خوشحال بود، خودم بودم. ترانه که خوشحالیمو دید با ناباوری نگاهم کرد و گفت :
دیوونه شدی نگار؟ تو که می تونستی همین رشته رو دانشگاه تهران قبول بشی!
با خونسردی گفتم:
خوب چه فرقی می کنه، شیرازم کم از تهران نیست.
ترانه که با اخلاقم کاملا اشنایی داشت و می دونست اگه بخوام با دلیل و مدرک براش ثابت می کنم که دانشگاه شیراز مزیت های زیادی نسبت به تهران داره ، سکوت کرد وبازم به ناباورانه نگاه کردنش ادامه داد، ولی از نگاهش فهمیدم دیگه نمی تونه تحمل کنه.