این داستان درباره دختری به نام «محیا» است که دلباخته پسرخاله اش به نام «مسیح» است. آن ها در شرایطی با یکدیگر ازدواج می کنند که مسیح دلباخته دختری به نام «پریسان» است. مسیح شرایط زندگی را به گونه ای برای محیا سخت می کند که او تصمیم می گیرد از مسیح جداشده و به خانه پدری اش بازگردد. پریسان و مسیح زندگیشان را آغاز می کنند و صاحب پسری می شوند که مبتلا به تالاسمی ماژور است؛ بی توجهی های پریسان به پسرش باعث می شود تا او در حادثه ای فوت کند و حالا مسیح پریسان را مقصر این ماجرا می داند اما... .
کتاب ژیوار