دل خوش بودم که بناست باز هم او را در کنار خود داشته باشم. لحظه ای از ذهنم گذشت که آدمیزاد چه آسان خو میگیرد به همه چیز؛ حتی آنچه که روزی آن را کوچک شمرده است. عمه کجا بود تا ببیند بناست برای بار سوم محرم او باشم؛ اما نه همسر عقدی اش، محرمیتی طولانی مدت که روزی چندان درست به نظر نمی رسید، اکنون سبب شده بود نفسی راحت بکشم و شکرگزار باشم.
سقف خواسته هایم کوتاه شده بود...