کتاب بعد از ظهر خونین

Blood Meridian
یا سرخی غروب در غرب
کد کتاب : 51720
مترجم :
شابک : 978-6008211884
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 424
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1985
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نصف النهار خون
Blood Meridian
(یا سرخی غروب در غرب)
کد کتاب : 44734
مترجم :
شابک : 978-6220105732
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 420
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1985
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب نصف النهار خون اثر کورمک مک کارتی

کتاب «نصف النهار خون» رمانی نوشته ی «کورمک مک کارتی» است که نخستین بار در سال 1985 وارد بازار نشر شد. این رمان ماندگار از «مک کارتی»، به دنیای بی رحم مناطق مرزی «تگزاس» و «مکزیک» زندگی می بخشد. قهرمان زخم خورده ی این دنیا، نوجوانی که فقط با نام «بچه» شناخته می شود، باید با خشونت و سنگدلی باورنکردنی گروهی تبهکار مقابله کند که مأموریت دارند سرخپوست ها را به قتل برسانند و پوست سر آن ها را بفروشند. این رمان که تا حدی بر اساس اتفاقات واقعی خلق شده، تصویری خیره کننده و نبوغ آمیز از «غرب وحشی» را ارائه می کند. کتاب «نصف النهار خون» بلافاصله پس از انتشار، نام خود را به عنوان یکی ار آثار کلاسیک دهه های اخیر در ادبیات آمریکا مطرح کرد.

کتاب نصف النهار خون


ویژگی های کتاب نصف النهار خون

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

کورمک مک کارتی
کورمک مک کارتی (به انگلیسی: Cormac McCarthy) که با نام چارلز مک کارتی (به انگلیسی: Charles McCarthy) زاده شد، رمان نویس و نمایش نامه نویس آمریکایی است.در تاریخ ۲۰ ژوئیه سال ۱۹۳۳ در شهر پراویدنس ایالت رودآیلند به دنیا آمد. او در یک خانه ی بزرگ در شهر ناکسویل ایالت تنسی بزرگ شد. پدرش در این شهر، وکیلی موفق بود.با این که در چند سال اخیر تعریف و تمجیدهای زیادی نصیب مک کارتی شده است، او در بیشتر سال های عمر حرفه ای اش به جز برای تعداد محدودی از علاقه مندان و منتقدان، شناخته شده نبود. آثار اولیه ی ...
نکوداشت های کتاب نصف النهار خون
A strong and memorable book.
کتابی قدرتمند و به یاد ماندنی.
Harold Bloom, American literary critic

A classic American novel.
یک رمان آمریکایی کلاسیک.
Michael Herr, American writer

It brilliantly subverts the conventions of the Western novel.
این اثر به شکلی درخشان، قواعد «رمان وسترن» را واژگون می کند.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب نصف النهار خون (لذت متن)
اوایل صبح به آبریز خشکیده ای رسیدند و پسر اطراف را به دنبال مخزن یا چاه آبی جست و جو کرد اما چیزی آنجا نبود. کف کهنه و فلزی آبریز را برداشت و با تکه ای استخوان مشغول کندن ماسه ها شد و پس از حدود نیم متر حفاری به ماسه های مرطوب برخورد و کمی بعد، آب اندکی از لای شیارهای حفر شده با انگشتانش طراوید.

پیراهنش را درآورد و در میان آب و ماسه فرو برد و تیره شدن پیراهن و بالا آمدن آب از لایه های لباس را تماشا کرد و وقتی حجم آب به یک مشت رسید، سرش را در چاله فرو برد و نوشید. سر برداشت و پر شدن دوباره چاله را تماشا کرد.

«اسپرول» که قصد ندشت پیراهنش را دربیاورد، سعی کرد آب را میک بزند و دهانش پر از ماسه شد. گفت: «چرا نمی ذاری از پیراهنت استفاده کنم؟» پسر که روی ماسه های خشکیده آبریز چمباتمه زده بود، گفت: «از پیراهن خودت بخور!»