سرهنگ سه مدل «راست می گه» داشت. راست می گه ی، «خب دیگه دست از سرم بردارید می خوام به کارام برسم.» راست می گه ی، «زر می زنه ولی خب چیکار کنیم دیگه آخر پیری هم صحبت این نادونا شدیم!» و راست می گه ی، «دروغ می گه!»
- ببین، حوصله کنی، سه شبونه روز دیگه ماشین شهر می آد ایجو. میزم ناصر آباد، بقعه ی شیخ علی، از ملای اوجا می پرسم. او خب درسی مکتبی خونده واردتر از این شیخ مصطفی خودمونه ها؟ او که گفتی هم نمی کنیم خدا قهرش بگیره نعوذم بالله! |