همگان ناباور و خاموش بودند. پرنده در میان جمعیت فرود آمد و آن را دست به دست، به هوردخت رساندند. او هم خنجررا از دسته ی چرم پیچیده شده اش گرفت و آن را با پرنده ای که بر تیزی اش جا داده بود ، بالا آورد.سپس با صدایی ناصاف از خشم درونش ، به بلنده گفت: «این هم اولین قربانی برای بزم این سال.»