کتاب سفر در خواب

Safar Dar Khab
کد کتاب : 46706
شابک : 978-6006182766
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 87
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

معرفی کتاب سفر در خواب اثر شاهرخ مسکوب

"شاهرخ مسکوب" که بیشتر او را با آثار اسطوره‌ای‌اش می‌شناسند، در کتاب "سفر در خواب" برخلاف تصور عموم عمل کرده است. این کتاب از هجوم امواج افسانه‌ای عبور نمی‌کند تا تنهایی فردی را که در یک گوشه از تن اسیر است آشکار کند و قلبی را که معبد خدایان خشمگین است، به تصویر بکشد. "سفر در خواب" قصه‌ی مخصوص به خودش را دارد؛ با ظاهری متفاوت اما با همان نگاه خیره به آتشی که "شاهرخ مسکوب" به آن شهرت دارد. "سفر در خواب" رقص شعله و تاریکی در گذشته و حال است. "سفر در خواب" به قلم "شاهرخ مسکوب" رویای دوستی دیرینه‌ای است که در بستر شهر تاریخی اصفهان به زندگی می‌آید، فروغ خود را آشکار می‌کند، با انگشت روشن خود به تاریکی و سوی دیگر آن اشاره می‌کند و سپس با شکوهی بی‌بدیل، در خودش محو می‌شود.
داستان "سفر در خواب" با رویایی درباره یک سرزمین شروع می‌شود که هیچ محدودیت سیاسی و جغرافیایی ندارد و تابع هیچ مرزی نیست؛ انگار این مکان فقط در ذهن و روح یک مهاجر به هستی آمده است. او آن طور که ممکن است برداشت شود یک شهروند جهانی یا جهان‌وطن به حساب نمی‌آید؛ بلکه برخلاف تصور رایج، او فردی بی‌وطن در جهان است. دوستی، عشق و محبت، شهر و گوشه‌های پنهان آن که توسط تماشاگران و عناصر دیگر، هر یک قسمتی از جریان گذذشته هستند؛ چرا که هیچکس نیست که در گذر خود، یک ثانیه به عقب برنگردد و نظاره‌گر آنچه بر او گذشته نباشد. چه کسی آرزوی چیزهایی که از دست داده و می‌داند پس گرفتنشان غیرممکن است، را ندارد؟

کتاب سفر در خواب

شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامه شناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی علمیه ی تهران گذراند و ادامه ی تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته ی حقوق فارغ التحصیل شد. نخستین نوشته هایش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسیر اخبار خارجی در روزنامه« قیام ایران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقیق در حوزه ی فرهنگ، ادبیات و ترجمه روی آورد. او پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات...
قسمت هایی از کتاب سفر در خواب (لذت متن)
به مرغی می مانم که در ته آسمان ناگهان بال هایش بریزد و در میان ستارگان، آویخته به تاریکی حیران بماند. دیگر نمی دانم دستواره در دست کیست اما می بینم که هرچه فروتر می رود به جایی گیر نمی کند، ژرفای آب پایان ندارد. می خواهم چیزی بپرسم نمی توانم. راهنمای روزگاردیده فکر مرا می خواند و جواب هایش را مثل سرمای بی زبان زمستان در من می دمد. پیش از آن که بگویم چه می کنی مرد، مرا به کجا می بری؟ او فهمانده است که «آب می برد نه من».