کتاب پنهان در برف

Cover of Snow
  • 75,000 تومان
  • تمام شد ، اما میاریمش 😏
  • انتشارات: قطره قطره
    نویسنده:
کد کتاب : 47363
مترجم :
شابک : 978-9642291205
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 394
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه «مری هیگینز کلارک»

معرفی کتاب پنهان در برف اثر جنی میلچمن

کتاب «پنهان در برف» رمانی نوشته ی «جنی میلچمن» است که اولین بار در سال 2013 منتشر شد. وقتی «نورا همیلتون» درمی یابد همسرش «برندن» (که افسر پلیس است) خود را به دار آویخته، تصورش از زندگی آرام در زادگاه همسرش در هم می شکند. با این حال «نورا» نمی تواند بپذیرد که مرگ همسرش، خودکشی بوده است. همزمان با این که «نورا» تلاش می کند با این تراژدی کنار آید و در مورد آن تحقیق کند، مادر «برندن» و همکاران او در نیروی پلیس به سوال های «نورا» پاسخ هایی مبهم و گیج کننده می دهند. «نورا» اما دلسرد نمی شود و با گذشت زمان، موضوعات عجیب بیشتری را در مورد «برندن» درمی یابد: مرگ برادر او دقیقا 25 سال پیش، چه ارتباطی با این ماجرا می تواند داشته باشد؟

کتاب پنهان در برف

جنی میلچمن
«جنی میلچمن» نویسنده ی داستان های پرتعلیق اهل ایالات متحده آمریکا است. نخستین رمان او، کتاب «پنهان در برف»، در ژانویه سال 2013 منتشر شد و مورد تحسین منتقدین و مخاطبین قرار گرفت.
نکوداشت های کتاب پنهان در برف
A remarkable debut, a gripping tale of suspense.
یک اثر نخست شایان توجه، یک داستان جذاب پرتعلیق.
Barnes & Noble

Milchman reveals an intimate knowledge of the psychology of grief.
«میلچمن» بینشی عمیق را از روانشناسی اندوه ارائه می کند.
New York Times New York Times

Milchman’s evocative debut.
اثر نخست احساس برانگیز «میلچمن».
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب پنهان در برف (لذت متن)
صبح آن روز ماه ژانویه، بیدار که شدم، شوهرم کنارم نبود. آسمان میانه ی زمستان، پشت پنجره به رنگ بنفش و زرد زخمی کبود بود. چشمان خواب آلودم را در برابر نوری که می درخشید و مشت می کوبید، بستم.

دستم را به سمت پاتختی بردم، انگشتانم کورکورانه ساعت شماطه دار را یافت. هفت و نیم. دیر بود. انگار مخدر استفاده کرده بودم و ذهنم کند و گیج کار می کرد. اما یک ساعت از وقت بیداری همیشگی ام گذشته بود.

وقتی که همیشه بیدار می شدیم. «برندن» مثل پلیس ها می خوابید، همیشه آماده ی بیدار شدن، و من تمام سی و پنج سال عمرم سحرخیز بودم.