با وجود این که پسرش سریع اطاعت کرد و با این که هیچ ماشینی را از طرف شهر ندید، ولی شاید نتوانست یک بار دیگر وارسی کند تا مطمئن شود و همان موقع بود که آن سه نفر را دید.
آن ها از پشت بوته های انتهای پل ظاهر شدند. گویی از سواحل پایین دست رودخانه آمده بودند، بدون قلاب و چوب ماهیگیری و هیچ وسیله ی دیگری که بخواهند با آن ماهیگیری کنند.
حتی قبل از این که بتواند چهره هایشان را ببیند، فقط از حالتی که دو نفر دیگر نگاهش می کردند، پی برد نفر وسطی رئیسشان است. در حالی که به طرفش می آمدند، او را پشت سر گذاشت. ظاهرشان نشان نمی داد بخواهند آزاری به کسی برسانند. با این حال، چرا آمده بودند وسط جاده؟