در اکثر زنان، میان احساسات جنسی و زندگی عاطفی، رابطه ی تنگاتنگ تری وجود دارد و این امر به طور حتم دلایل زیست شناختی روشنی دارد. به این ترتیب، رویکرد خصمانه فورا در ناتوانی و بی رغبتی در برقراری رابطه ی جنسی نمود می یابد. این رویکرد دفاعی نسبت به مردان ضرورتا ریشه های بسیار عمیق ندارند. در بعضی موارد مردانی که بتوانند در این زنان احساسات لطیفی برانگیزانند، می توانند به طور کامل بر سردمزاجی آنان نیز غلبه کنند.
ما به تلاش های زنان برای کسب استقلال و گسترش حوزه ی علایق و فعالیت هایشان از سر بدبینی نگاه می کنیم و بر اساس همین نگرش، اصرار می ورزیم که این گونه تلاش ها صرفا در شرایط مبرم اقتصادی مجاز است و اساسا با شخصیت ذاتی و گرایش های طبیعی زنان منافات دارد. به همین نحو، چنین تصور می شود که اینگونه تلاش ها سودی برای زنان در بر ندارند و زن باید وجود خود را کاملا وقف مرد یا وظایف خاص مادری کند.
از شما می خواهم عشق را با میل جنسی اشتباه نگیرید. زمانی یکی از بیماران مونثم به من گفت: «من از رابطه ی جنسی هیچ هراسی ندارم، اما از عشق می ترسم.» در واقع او حتی جرأت تلفظ کلمه ی «عشق» را هم نداشت و از هیچ تلاشی برای دوری از مردم دریغ نمی کرد. این بیمار به سهولت با دیگران رابطه ی جنسی برقرار می کرد و حتی به ارگاسم نیز می رسید. اما به لحاظ عاطفی از مردان فاصله می گرفت و هنگام سخن گفتن از آن ها چنان لحن خالی از عاطفه ای داشت که گویا در مورد اتومبیل سخن می گفت.