کتاب موسیقی آب گرم

Hot Water Music
کد کتاب : 52299
مترجم :
شابک : 978-6229713211
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 128
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1983
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 21 اردیبهشت

معرفی کتاب موسیقی آب گرم اثر چارلز بوکوفسکی

چارلز بوکوفسکی با سبک خام و مینیمالیستی مشخص خود، ما را به قدم زدن در کنار شهر خود در موسیقی آب گرم می برد. او تصاویر کوچکی از فسق و هوسبازی را به ما می دهد، تکه هایی به اندازه چیزهایی که هم زیبا و هم ترسناک هستند.

داستان‌های «موسیقی آب گرم» در بدترین بخش‌های شهر - اتاق متل که بوی مریض‌ها را می‌دهد، آپارتمانی فرسوده که زن و شوهری دائما با هم مشاجره می‌کنند، باری که توسط یک اسکلت نگهداری می‌شود - و تاریک‌ترین بخش‌های وجود انسان را به تصویر می‌کشد. بوکوفسکی به سادگی و عمیقا در مورد زیر شکم طبقه کارگر صحبت می کند بدون اینکه قضاوتی را مطرح کند.

بوکوفسکی در شیوه ای که در مورد سکس، روابط، نوشتن و بی اشتهایی می نویسد، میله ای را برای هنر بی احترامی تعیین می کند – آثار او در پست ترین بخش ذهن و افراطی ترین پوچ های روزمره زندگی می کنند.

کتاب موسیقی آب گرم

چارلز بوکوفسکی
هاینریش چارلز بوکوفسکی،( زاده ی 16 آگوست 1920 و درگذشته ی 9 مارس 1994) شاعر و داستان نویس آمریکایی بود.بوکوفسکی در شهر آندرناخ آلمان به دنیا آمد. بعد از فروپاشی اقتصاد آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده ی او در سال 1923 به بالتیمور رفتند. بوکوفسکی بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان لس آنجلس، دو سال را در دانشگاه شهر لس آنجلس گذراند و در دوره های هنر، روزنامه نگاری و ادبیات شرکت کرد. او در 23 سالگی، اولین داستان کوتاه خود را در مجله ای به چاپ رساند.بوکوفسکی در اوایل دهه ی 1950 در اداره ی پست ...
قسمت هایی از کتاب موسیقی آب گرم (لذت متن)
دقیقا یادم نیست کجا بود. فکر می کنم یه جایی توی شمال شرقی کالیفرنیا. همینگوی رمان آخرش رو تموم کرده بود، تازه از اروپا یا یه جای دیگه برگشته بود و داشت روی رینگ با یکی بوکس بازی می کرد. رونامه نگارها، منتقدها، جماعت نویسنده ها و همین طور زن های جوون روی صندلی های دور رینگ نشسته بودن. من ردیف آخر نشستم. تقریبا هیچ کس همینگوی رو نگاه نمی کرد. همه داشتن با هم حرف می زدن و می خندیدن.

بعداز ظهر بود و خورشید وسط آسمون. من داشتم ارنی رو تماشا می کردم. اون حریفش رو با یه ضربه از پا درآورد، بعدش هم حریف بعدی رو. حالا دیگه توجه همه جلب ارنی شده بود که می خواست با هشتمین حریفش بجنگه. ارنی اومد جلوی حریف وایساد، گارد دندون هاش رو درآورد و درحالی که می خندید یارو رو ناسور کرد. بعد رفت گوشه ی رینگ، سرش رو تکیه داد، و یکی آب ریخت توی دهنش.

یه سیگار روشن کردم و دنبالش رفتم بیرون. سیگار به لب از راهرو رد شدم، رفتم توی رینگ. همینگوی پرید بالا و دستکش هاش رو دستش کرد. طرف من هیچ کس نبود. بالاخره یکی رسید و دستکش های منو هم دستم کرد. بعد هر دومون رفتیم گوشه ی رینگ تا توصیه های داور رو بشنویم. داور به من گفت: -خب، هر وقت کم آوردی من... -من کم نمیارم. بعد بقیه حرف هاش رو گوش دادیم. -خیله خب، برید سر جاهاتون. وقتی صدای زنگ رو شنیدین بیاین وسط تا شروع کنیم. در ضمن، بهتره اون سیگار رو بندازی دور. زنگ رو که زدن من با سیگارم اومدم وسط، یه پک عمیق زدم و دودش رو فوت کردم توی صورت همینگوی. مردم زدن زیر خنده.