کتاب علم علیه شانس

The Signet Classic Book of Mark Twain's Short Stories
کد کتاب : 3848
مترجم :
شابک : 978-600-229-366-4
قطع : رقعی
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1980
نوع جلد : شومیز
زودترین زمان ارسال : ---

مارک تواین از نویسندگان برجسته ادبیات آمریکا در قرن نوزدهم

فیلمی در سال 2002 بر اساس این کتاب ساخته شده است.

معرفی کتاب علم علیه شانس اثر مارک تواین

کتاب علم علیه شانس، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی مارک تواین است که نخستین بار در سال 1980 به چاپ رسید. مارک تواین، بیش از دو دهه قبل از این که برجسته ترین رمانش، کتاب «ماجراهای هاکلبری فین» را منتشر کند، مشغول پرورش و توسعه ی توانایی های خود در داستان نویسی بود و با داستان های کوتاهش، توانسته بود به محبوبیت خیره کننده ای دست یابد. این مجموعه ی جذاب و خواندنی دربردارنده ی برخی از بهترین داستان های کوتاه مارک تواین است که با تخیل گسترده و غنی، و نثر هنرمندانه ی این نویسنده ی بزرگ آمریکایی، بدون تردید جای خود را در دل مخاطبین باز خواهد کرد.

کتاب علم علیه شانس

مارک تواین
ساموئل لانگهورن کلمنس، معروف به مارک تواین، نویسنده و فکاهی نویس نامدار آمریکایی در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در فلوریدای ایالات متحده متولد شد. مارک تواین ششمین فرزند از 7 فرزند خانواده بود و از ۱۱سالگی به علت فوت پدرش، مجبور شد در کسوت نقاش در نیویورک و فیلادلفیا کار کند.به فاصله ی کمی پس از تولد مارک، خانواده به هاینبال مهاجرت کردند و دوران کودکی و نوجوانی مارک تواین در این منطقه سپری شد. او در دوران تحصیلات ابتدایی، شاگردی متوسط بود اما به قول خودش هیچ دانش آموزی در هجی کردن کلمات به پایش هم نمی رسی...
نکوداشت های کتاب علم علیه شانس
An entertaining and comprehensive collection.
مجموعه ای سرگرم کننده و وسیع.
Amazon Amazon

This collection represents some of Mark Twain’s most insightful writing.
این مجموعه دربردارنده ی برخی از خردمندانه ترین داستان های مارک تواین است.
Penguin

قسمت هایی از کتاب علم علیه شانس (لذت متن)
«خب، داشتم عرض می کردم...» آقای مک ویلیامز این گونه حرفش را پی گرفت، چون این ابتدای سخنش نبود. «وحشت از رعد و برق یکی از دلهر ه آورترین ضعف هاییه که آدم ممکنه بهش مبتلا بشه. معمولا زن ها دچار این وحشت هستند، اما توی این دوره و زمونه ممکنه یک سگ کوچولو و گاهی یک مرد هم از رعد و برق بترسند. این یه جور ضعف رنج آور خاصه، به این خاطر که رس آدم رو طوری می کشه که هیچ ترس دیگه ای به گردش هم نمی رسه، چون نه منطق بر می داره، نه از اون ترس هاست که طرف بابتش خجالت بکشه.»

ناله هاش توی گوشم می پیچید؛ «مورتیمر! مورتیمر!» به محض این که تونستم ذهن پریشونم رو جمع و جور کنم و چشمم به تاریکی عادت کرد، گفتم «اوانجلاین! تو بودی صدام زدی؟ چه خبر شده؟ کجایی؟» «توی جا کفشی قایم شده ام. باید از خودت خجالت بکشی که این جوری راحت گرفتی خوابیدی، اون هم توی همچین توفان وحشتناکی.» «آخه وقتی یه نفر خوابیده چه طوری می تونه خجالت بکشه؟ این حرفت که منطقی نیست. اوانجلاین جان! وقتی آدم می خوابه دیگه نمی تونه از چیزی خجالت بکشه.»

در تمام جنگ ها باید غریبه هایی را که علیه تو هستند، بکشی، بی آن که عداوتی شخصی با آن ها داشته باشی. غریبه هایی که در هر شرایط دیگری اگر می دیدی به دردسر افتاده اند، کمکشان می کردی و آن ها هم در شرایط مشابه اگر تو نیازمند بودی، کمکت می کردند.