کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی

Sweet Land Stories
کد کتاب : 6318
مترجم :
شابک : 978-6002291875
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

ادگار لارنس دکتروف از نویسندگان برجسته ادبیات آمریکا

اثر تحسین شده سال نیویورک تایمز سال 2004

معرفی کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی اثر ادگار لارنس دکتروف

کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی، اثری نوشته ی ادگار لارنس دکتروف است که نخستین بار در سال 2004 به چاپ رسید. این داستان های شگفت انگیز که در سرتاسر قاره ی آمریکا—از آلاسکا گرفته تا واشنگتن—می گذرند، به اندازه ی برترین رمان های دکتروف، ژرف و خواندنی هستند. در داستان های این مجموعه با دنیاها و شخصیت های بسیار جذابی رو به رو می شویم: خانه ای اسرارآمیز با آجرهای قرمز در مناطق حومه ای ایالت ایلینوی؛ زوجی بچه دزد در کالیفرنیا؛ زندگی یک کمون شبه مذهبی در کانزاس؛ مواجهه ی سرنوشت ساز زنی جوان با خاطرات سه ازدواج سابق و شکست خورده ی خود و رسیدن به نوعی از استقلال؛ و گیر افتادن یک مأمور ارشد FBI در یک دوراهی شخصی در حالی که این شخصیت در حال تحقیق درباره ی یک مشکل امنیتی خطیر در کاخ سفید است.

کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی

ادگار لارنس دکتروف
ادگار لورنس دکتروف در ۶ ژانویه ی ۱۹۳۱ در برانکس نیویورک به دنیا آمد. مادرش «رز» و پدرش «دیوید ریچارد» نسل دوم مهاجران یهودی روس بودند. آنها بر اساس نام ادگار آلن پو، نام پسرشان را ادگار گذاشتند. دکتروف به کالج کنیون در اوهایو رفت و فلسفه خواند. پس از آن به نیروی زمینی ایالات متحده ی آمریکا پیوست و به عنوان سرجوخه در سال های ۱۹۴۴–۱۹۴۵ در آلمان تحت اشغال متفقین خدمت کرد.پس از بازگشت از جنگ به نیویورک در یک شرکت فیلم سازی به عنوان خواننده و ارزیاب فیلم نامه مشغول به کار شد و به علت این که ...
نکوداشت های کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی
Remarkable portrayals of the American spiritual landscape.
تصاویری جالب توجه از مناظر معنوی آمریکا.
Penguin Random House Penguin Random House

Marvelous.
حیرت آور.
The New York Times

It shows a modern master at the height of his powers.
این اثر، استادی مدرن را در اوج توانایی های خود نشان می دهد.
Barnes & Noble

قسمت هایی از کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی (لذت متن)
«تو کاتولیک هستی آقای مالوی؟» «نه آنقدر که قبلا بودم.» «این جماعت فقیرند. مردم سختکوشی که فقط گذران روز می کنند. آن ها باکره ی مقدسشان را دوست دارند، اما دارند یاد می گیرند که آمریکایی باشند.»

هیچ چیز خطرناک تر از یک آدم بدون اعتماد به نفس نیست.

وقتی مالوی برگشت پشت میزش در واشنگتن، رفت سراغ پرونده هایی که آن ها را به خاطر مرگ پسر در رزگاردن گذاشته بود کنار. یکی از آن ها کیفرخواست امکان باج گیری بود، واقعا سوژه ای داغ، اما همین که نشست فکرش هزار راه رفت. دفترش اتاقکی با پارتیشن شیشه ای بود. مشرف به دفتر مرکزی بود و میزهای ردیف شده داشت جایی که منشی ها و آن ها که جایگاهی پایین تر از بازرس داشتند، سر کارشان بودند. وقتی تلفن ها زنگ می زدند انرژی می گرفت. آدم هایی بودند که تر و فرز می رفتند دنبال کارشان اما نمی توانست جلوی این احساسش را بگیرد که دارد به یک اتاق پر بچه نگاه می کند. مطمئنا آنجا هر کسی دست کم بیست سال از او جوان تر بود. لاغرتر و پرانرژی تر.