کاوشی درخشان درباره ی معنای هنر و جایگاه آن در جامعه.
یکی از بهترین کتاب های سال.
بدون تردید، یکی از بهترین رمان های بارنز.
زندگی، قدم زدن در دشت و دمن نیست. روح می توانست به یکی از این سه راه نابود شود: با کاری که بقیه با تو می کردند؛ با کاری که بقیه باعث می شدند با خودت بکنی؛ و با کاری که به میل شخصی با خودت می کردی. یکی از این سه تا کافی بود، هر چند اگر هر سه همراه هم بودند، نتیجه اش مقاومت ناپذیر می شد.
هنر متعلق به همه است و هیچکس، هنر متعلق است به همیشه و هیچ وقت. هنر متعلق است به آن ها که خلقش می کنند و آن ها که حظش را می برند. هنر نه مثل دوران گذشته متعلق بود به اشراف و حامیان مالی، و نه مثل حالا متعلق به حزب و مردم. هنر زمزمه ی تاریخ است که بلندتر از هیاهوی زمان به گوش می رسد. هنر برای هنر وجود ندارد، برای مردم وجود دارد. ولی کدام مردم، چه کسی معین می کند؟
«مهندسان روح انسان». دوتا مشکل بنیادین وجود داشت. اول این که خیلی از مردم دوست نداشتند روحشان مهندسی شود، دست شما درد نکند. دوست داشتند روحشان همان طور که به دنیا آمده بود، دست نخورده باقی بماند و وقتی سعی می کردی هدایتشان کنی، مقاومت نشان می دادند. بیا به این کنسرت مجانی که در فضای باز برگزار می شود رفیق. واقعا فکر می کنیم که باید شرکت کنید. بله، البته که اختیاری است، ولی شاید اشتباهی بزرگ باشد اگر حضور به هم نرسانید... مشکل دوم مهندسی روح انسان، اساسی تر بود. چه کسی مهندسان را مهندسی می کند؟
اگر تنها یک تِم در آثار جولین بارنز وجود داشته باشد، مبهم بودن حقیقت، تحریف پذیر بودن خاطرات و نسبی بودن تمام دانش ها و ادراک های انسان است.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
یه رمان فوق العاده، پر از جملات نغز، عمیق، تامل برانگیز. من ترجمهی خاکسار رو خوندم و خیلی خوب بود. از متن: "وقتی راستگویی ناممکن شد، حقیقت باید جامهی بدلی به تن میکرد... طعنه، مخفیگاه حقیقت شد چون گوشِ مستبد به ندرت شنواست. " ص۹۰
ترجمهی نشر ماهی، خیلی بهتر از ترجمه ای که خاکسار (سانسار) که چشمه نصف کتاباشو داده این فرد ترجمه کرده است. خاکساری که کاری جز سانسور کردن ازش برنمیاد که تو عامهپسندش (با نام درست «مبتذل») دیدیم. 👽❤️🌼 همچنین ترجمه آقای سپاس ریوندی از این کتاب، حقیقتاً خواندنی است. ضمنا سپاس ریوندی در «روراستبودن در ترجمه» زبانزد هستند.
داستان زندگی شاستاکوویچ در دوره وحشت استالینی با ترجمه عالی سپاس ریوندی.
زندگی پر از استرس و نگرانی آهنگساز معروف روسی شاستاکوویچ در دوران حکومت استالین،کتاب بدی نبود ولی به نظر من اگه کسی با موسیقی به صورت تخصصی آشنا باشه،لذت بیشتری از خوندن این کتاب میبره تا من 🙂
به شما پیشنهاد میکنم والتز شماره 2 رو از این آهنگساز رو گوش بدید. بشدت معروف و زیبا هست این موسیقی
زندگی پر فراز و نشیب آهنگساز معروف روسی را روایت میکنه و رابطش رو با استالین شرح میده.
هیاهوی زمان تازهترین رمان جولین بارنز، نویسنده مشهور انگلیسی، است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است. بارنز این رمان را بر اساس زندگی دمیتری شاستاکوویچ، آهنگساز مشهور روس، و رابطه او با حکومت شوروی در دوران استالین و خروشچف نوشته است. جولین بارنز در سال ۲۰۱۱ برای رمان درک یک پایان برنده جایزه بوکر شد.
کتابی زیبا و داستان-زندگی نامهی آهنگساز بزرگ روس شوستاکویچ بسیار زیبا و جالب