کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها

Music for Chameleons
کد کتاب : 1612
مترجم :
شابک : ‏‫‬‭ 978-600-229-542-2‮
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 162
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1980
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

از پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز

معرفی کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها اثر ترومن کاپوتی

کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی ترومن کاپوتی است که اولین بار در سال 1980 منتشر شد. کاپوتی در این روایت های جذاب و گزارش گونه، از داستان ها و افرادی واقعی بهره می گیرد و آن ها را با هنر و توانایی مثال زدنی خود در قالب داستان هایی خواندنی ارائه می کند: قاتلی اسرارآمیز، شیوه ای عجیب در کار خود دارد و شخصی به شکلی مریض گونه به وسواس فکری درباره ی کودکی دوازده ساله (که هیچ وقت ملاقاتش نکرده) دچار می شود. در این کتاب با خود کاپوتی هم آشنا می شویم، چه در حال سیگار کشیدن با مستخدم خانه اش باشد و چه در حال گپ و گفت با مرلین مونرو. کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها، اثری دلنشین از نویسنده ای است که هنوز هم به عنوان یکی از بزرگترین چهره های ادبی و اجتماعی آمریکا در نظر گرفته می شود.

کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها

ترومن کاپوتی
"ترومن گارسیا کاپوتی، زاده ی 30 سپتامبر 1924 و درگذشته ی 25 آگوست 1984، رمان نویس، نمایش نامه نویس، فیلمنامه نویس و بازیگر آمریکایی بود. او در نیوارولئان واقع در لوییزیانا به دنیا آمد و پدر و مادرش زمانی که چهار ساله بود، از یکدیگر جدا شدند. او پس از این جدایی به آلاباما فرستاده شد تا پنج سال آینده را در کنار خویشاوندان مادرش سپری کند. کاپوتی که کودکی تنها بود، قبل از ورود به مدرسه به صورت خودآموز، خواند و نوشتن را فراگرفت. او داستان نویسی را از سن یازده سالگی شروع کرد.او در سال 1943 در دپارت...
نکوداشت های کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها
Capote’s alacrity and cunning makes this his most enjoyable book.
سرزندگی و زیرکی کاپوتی، این اثر را به لذت بخش ترین کتاب او تبدیل می کند.
Newsweek Newsweek

These stories will endure.
این داستان ها ماندگار خواهند بود.
The New Republic

With superb dialogues.
با گفت و گوهایی خارق العاده.
The New York Times Book Review

قسمت هایی از کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها (لذت متن)
بعد، دو ماه پیش از این حبس شدنم توی باجه ی تلفن فرودگاه لس آنجلس، از طرف کارآگاهی از کلانتری سن دیگو بهم تلفن شد. زنگ زده بود پالم اسپرینگز؛ آن جا خانه ای داشتم. مودب بود و صدای ملیحی داشت؛ گفت از آن همه مصاحبه هایی که با مجرمان آدم کش کرده ام، خبر دارد و مایل است در این باره چندتایی سوال ازم بپرسد. این بود که دعوتش کردم فردایش با ماشین بیاید اسپرینگز و با هم ناهاری بخوریم.

آقای محترم تنها نیامد، بلکه همراهش سه تا کارآگاه دیگر از سن دیگو هم بودند. با این که پالم اسپرینگز وسط صحراست، بوی تند ماهی در فضا پیچیده بود. به هر حال وانمود کردم اصلا عجیب نیت که ناگهان جای یکی، چهارتا مهمان دارم. اما مهمان نوازی من اصلا برایشان جالب نبود، راستش زیر بار خوردن ناهار هم نرفتند. تنها چیزی که می خواستند درباره اش حرف بزنند، «رابرت م.» بود. من چه قدر می شناسمش؟ هیچ وقت جلوی من هیچ کدام از آدم کشی هایش را پذیرفته بود؟ شرح مکتوبی از گفت و گوهایمان دارم؟ گذاشتم سوال هایشان را بپرسند و تا قبل این که سوال خودم را بپرسم، از جواب دادن بهشان سر باز زدم: چرا آشنایی من با «رابرت م.» این قدر برایشان جالب بود؟