در حیات عمومی دموکراسی های غربی، به موازات دگرگونی های تاریخی همه جوامع، چیزی پدیدار شده که باید آن را بیماری رخوت ریشه دار علایق و تعهد وصف کرد. مبانی تاریخی و اجتماعی چنین رخوتی هر چه باشد، تردیدی نیست که از مقوله روانشناسی است. به طور مثال، بحران های تئوریک سوسیالیسم را بسیاری ناشی از درک نادرست روانشناختی می دانند تا کژفهمی نسبت به روند مسائل اقتصادی. در امریکا، رادیکال ها و لیبرال ها بیشتر به استثمار از نوع روانشناختی علاقه مندند تا استثمار اقتصادی، بیشتر به سریال های اشک انگیز رادیوتلویزیونی علاقه مندند تا کار کودکان.