صدای نرم و زنانه ای که این سوال را می پرسد، یک ذره هم عاطفه و احساس ندارد؛ تلفظش هم عینا همان تلفظ دفعه ی قبل است. صدای کامپیوتری است. کامپیوتر دارد به پر و پایم می پیچد. اعصابم از قبل هم بیشتر به هم می ریزد. می گویم: «وووومنکن.» جا می خورم. می خواستم بگویم «ولم کن» که به نظرم جوابی کاملا معقول به آن سوال مزخرف بود؛ اما صدایم درنمی آید و نمی توانم حرف بزنم.
انسان ها قدرت چشمگیری در پذیرش چیزهای غیرعادی و تبدیل آن به چیزهای عادی دارند.
می خواهم باقی عمرم را صرف مطالعه ی زیست شناسی «اریدین» کنم! اما قبلش باید انسانیت را نجات دهم. انسانیت لعنتی، که جلوی سرگرمی هایم را می گیرد.