توی یکی از نامه هایی که رنت برام فرستاد، نوشته بود وقتی همه داخل ماشین هستن، نمی تونی مردها رو از زن ها تشخیص بدی، یا سیاه ها رو از سفیدها، اگه ازش می پرسیدی سخت ترین تیم برای شکست دادن کدوم بود، می گفت منحرف ها. می گذاریشون تو ماشین توی یه بازی، و چیزی که می بینی یه جور خشم محدودشده است. هیچکس شدیدتر از فلج هایی که با دست ماشین رو کنترل می کنن، نمی رونه. یا دخترهای لاغرمردنی صد پوندی.
آینده ای که داری، فردا همون آینده ای نیست که دیروز داشتی.
تاریخ، چیزی نیست جز هیولاها یا قربانی ها. یا کسانی که شاهد ماجرا بودن.