کتاب در آستانه فردا

Nakanune
کد کتاب : 5695
مترجم :
شابک : 978-9640016077
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 197
سال انتشار شمسی : 1395
سال انتشار میلادی : 1860
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب در آستانه فردا اثر ایوان تورگنیف

کتاب «در آستانه فردا» سومین رمان نویسنده روسی ایوان تورگنیف (1818-1883) است. این اثر ، مانند بیشتر رمان های نویسنده ، اثری کوتاه است که از بخش های کوتاه تشکیل شده است. به نظر می رسد تخیل تورگنف به ویژه برای کار در "فریم های" فیلم سازگار بوده است که از طریق گفت و گو در صحنه های بسیار پر بار و واضح ، تغییرات احساسی یا شرایطی قابل توجهی را منتقل می کند.

این بدان معنا نیست که روایت هرگز خواننده را مستقیما به قلمرو اندیشه شخصیت های تورگنف نمی برد. در آستانه مثال قابل توجهی از کار تورگنف در استفاده از فرم دفتر خاطرات است تا بینش ما را در مورد یکی از شخصیت های اصلی نشان دهد.

ایوان تورگنیف رمان نویس ، داستان نویس ، شاعر ، نمایشنامه نویس و مترجم ادبیات روسیه در غرب بود. اولین نشریه مهم وی ، مجموعه داستان کوتاه با عنوان طرح های یک ورزشکار (1852) ، نقطه عطفی از رئالیسم روسیه بود. رمان پدران و پسران (1862) به عنوان یکی از آثار اصلی داستان های قرن 19 در نظر گرفته می شود.

کتاب در آستانه فردا

ایوان تورگنیف
ایوان سرگئی‌یویچ تورگنیف (به روسی: Ива́н Серге́евич Турге́нев) (زاده (۹ نوامبر ۱۸۱۸ در استان اریول، روسیه - درگذشته ۳ سپتامبر ۱۸۸۳ در بوگیوال؛ حوالی پاریس) رماننویس، شاعر و نمایش‌نامهنویس روس بود که نخستین بار توسط او کشورهای غربی با ادبیات روسی، آشنا شدند. آثار او تصویری واقع‌گرایانه و پر عطوفت از دهقانان روس و بررسی تیزبینانه‌ای از طبقه روشنفکر جامعه روسیه که در تقلای سوق دادن کشور به عصری نوین بودند، ارائه می‌دهد.
قسمت هایی از کتاب در آستانه فردا (لذت متن)
اسمش آندری پتروویچ برسنو واسم رفیق موبورش، شوبین پاول یاکوولویچ بود. شوبین سر صحبت را باز کرد و گفت:«تو چرا مثل من روی سینه دراز نمی کشی؟ این طوری خیلی بهتر است. مخصوصا وقتی که انسان پاهایش را از عقب بلند می کند و پاشنه ها را به هم می زند. ببین این طور. رو به رویت تا چشم کار می کند سبزه است؛ اگر از دیدن منظره خسته شدی می توانی به این سوسک شکم گنده که روی علف های خشک حرکت می کند، نگاه کنی یا آن مورچه را که در حال تلاش است، تماشا کنی. راستی که این طوری خیلی بهتر است. تو درست عین هنرپیشه ای که روی سن تئاتر آرنجش را به طور عاریه به شبه سنگ مقوایی تکیه داده باشد، یک حالت مصنوعی و دروغی به خود گرفته ای، فراموش نکن که قبل از هرچیز تو باید استراحت کنی

شوبین تو دماغی، وارفته، با لحنی آمیخته به شوخی(مثل حرف زدن بچه های لوس با میهمانان و دوستانی که منزل آن ها آمد و شد می کنند و کانفت برایشان می آورند) حرف می زد، و بدون این که منتظر جواب بشود ادامه داد:«من بیش از همه از جدی بودن این مورچه ها، سوسک ها و این آقا حشره های دیگر در حیرتم؛ طوری با جلال و جبروت می روند و می آیند که انگار زندگی آن ها هم قدر و قیمتی دارد! تو را به خدا ببین. انسان، یعنی فرمانروای خلقت و اشرف مخلوقات، دارد به آن ها نظاره می کند، ولی آن ها ابدأ اعتنایی به او ندارند. حالا این که چیزی نیست. چه بسا که پشه ای روی بینی همین سلطان آفرینش می نشیند، و از وجود او هم تغذیه می کند، البته این توهین بزرگی است به انسان، گرچه از طرفی کجای زندگی آن ها بدتر از زندگی ماست؟ حالا که ما به خودمان می نازیم، باد به بینی می اندازیم و فیس می کنیم، آن ها چرا نکنند؟ خوب آقای فیلسوف این مسئله را برای من حل کن ببینم!