سید مرتضی آوینی (معروف به کامران) (زادهٔ ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری - درگذشتهٔ ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در فکه) کارگردان فیلم مستند و روزنامهنگار حوزهٔ فرهنگی اهل ایران بود. مجموعه فیلمهای مستند تلویزیونیِ او دربارهٔ جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح شناختهشدهاست.
تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر میسرود، داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد.
آوینی در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.
غروب نزدیک می شود و تو گویی تقدیر زمین از همین حاشیه اروندرود است که تعیین می گردد. و مگر به راستی جز این است؟ بچه ها آماده و مسلح، با کوله پشتی و پتو و جلیقه های نجات، در میان نخلستان های حاشیه اروند، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی می کنند. این ها بچه های قرن پانزدهم هجری قمری هستند؛ هم آنان که کره زمین قرن هاست انتظار آنان را می کشد تا بر خاک بلادیده این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بی خبری را به پایان برسانند... و اینک آنان آمده اند، با سادگی و تواضع، بی تکلف و صمیمی، در پیوند با آب و درخت و آسمان و خاک و باران... و پرندگان. و تو هم که از غرورآباد پرتکلف نفس اماره راه گم کرده ای و به یک باره خود را در میان این بندگان مطیع خدا یافته ای، حس می کنی که به برکت آنان، با همه چیز، آب و درخت و آسمان و خاک و باران و پرندگان و دیگر انسان ها پیوند خورده ای و بین تو و رب العالمین هیچ چیز نمانده است و دائم الصلو ٰ ه شده ای. غروب نزدیک می شود و انتظاری خوش، دل بی تاب تو را در خود می فشارد. این نخلستان ها مرکز جهان است و اگر باور نداری، خود به خیل این یاوران صاحب الزمان بپیوند تا دریابی که چه می گویم. مگر نه این است که زمان در کف صاحب الزمان است و اینان نیز یاوران او؟ مگر نه این چنین است که خداوند انسان را برای خلیفهاللهی آفریده است؟ و مگر نه این چنین است که انسان را عبودیت حق به خلیفهاللهی می رساند؟ این نخلستان ها مرکز جهان است، چرا که بهترین بندگان خدا، یعنی بنده ترین بندگان خدا در این جا گرد آمده اند تا بر صف کفر بتازند و بند از اسرای شب برگیرند و آیینه فطرت ها را از تیرگی گناه بزدایند و کاری کنند تا جهان بار دیگر اهلیت ولایت نور را پیدا کند. بعضی ها وضو می گیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته شده است « زائران کربلا » بر پیشانی می بندند. در این جا و در این لحظات، دل ها آن چنان صفایی می یابد که وصف آن ممکن نیست.