-: ننه مون اون روز خیلی گریه کرد. مام گریه افتادیم. گفتیم: «ننه نرو، ما دیگه حرصت نمی دیم. مشقامونو زود می نویسیم که برا آخر شب نمونه. به کوچیکا می گیم تو، به بزرگا می گیم شوما.» ننه مون بازم گریه کرد. گفتیم: «مگه نگفتی باس با تربیت باشیم؟ خب ما دیگه ناخن نمی جویم. جلو بزرگ تر پامونو دراز نمی کنیم. هرشب مسواک می زنیم. اصلا از این به بعد خودمون نون می خریم، خاشخاشی از شاطر اکبر، یا از هرکی تو بخوای.»