ر نیمهٔ نخست قرن نوزدهم میلادی به سرعت شرایطی بر جهان مستولی می شد که به واسطهٔ آن، جوامع غیرغربی در آستانهٔ گذاری تاریخی قرار گرفتند. این گذاری بود که بعدها با گذار از جامعهٔ سنتی به جامعهٔ متجدد تبیین شد. اما چرا این گذار برای جوامع غیرغربی اجتناب ناپذیر شد؟ در پاسخ باید گفت، با تثبیت شیوهٔ تولید و مناسبات سرمایه داری در اروپای غربی، بورژوازی غرب به دست اندازی غارتگرانه ای به کل دیگر مناطق جهان پرداخت و با این اقدام عملا دوران نوینی را در تاریخ پدید آورد که به دوران «تاریخ جهانی» شناخته شد. تهاجم بورژوازی غرب به جوامع غیرغربی و تسخیر این جوامع به اشکال گوناگون، از روندی اجتناب ناپذیر ناشی می شد. چرا که ماهیت بورژوازی، که آن را به عنوان طبقه ای "ملی" و جهانی به سوی کسب بیشترین سود سوق می دهد، تأسیس گسترده ترین بازار برای کالاهایش را غیرقابل اجتناب می کند. این، نظر مارکس است که «نیاز بورژوازی به بازاری دمادم در حال گسترش برای کالاهای خود، آن را به سراسر مناطق زمین می کشاند. همه جا باید جا خوش کند، همه جا باید مستقر شود و با همه جا ارتباط برقرار کند». با شروع به تسخیر جهان غیر- اروپایی است که بورژوازی غرب، به قول مارکس، "تاریخ جهانی" را تأسیس و شروع به نگارش آن می کند. در این تکاپوی "تاریخ جهانی" است که: مراوده همه جانبه و وابستگی متقابل و عالم گیر ملت ها جایگزین انزوا و خودکفایی محلی و ملی کهن شده است. در تولید فکری نیز همان وضع تولید مادی حاکم است. آفریده های معنوی ملت های مختلف دارایی مشترک تمام ملت هامی شود. یک سویه گی و تنگ نظری ملی بیش از پیش ناممکن می گردد و از ادبیات گوناگون ملی و محلی ادبیات جهانی سر برمی آورد.