هنگامی که والدین گریدی هفده ساله به اروپا سفر می کنند، دخترک در منهتن گرم و آزاردهنده تنها می ماند، و روزهایی پر از اتفاق های غیرمنتظره را تجربه می کند: او شیفته ی کلاید، جوان کارگر یهودی بروکلینی، می شود. اشتیاقی سوزان به عشق، و زندگی سراسر لجام گسیخته، آن دورا به هم پیوند می دهد. اما تا پایان تابستان چیزی نمانده...
«رمان نفس زندگی را جشن می گیرد. گویی یک نورافشانی پرتلالو است، قبل از آنکه انسان بتواند چهره ی سخت ستمگر و خشن آن را تجربه کند.» -نشریه ی فرانکفورتر روند شاو
«تلاشی متمردانه، بازیگوشانه و سهل انگارانه برای گریز از سرنوشت. اسارت کلام در هنر اعجاب انگیز داستان سرایی کاپوتی.» -نشریه ی بریگیته
دوستی های ادبی، روابطی جالب توجه و تأثیرگذار هستند.
ترومن کاپوتی در عمر تقریباً شصت ساله ی خود، داستان هایی نوشت که هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن دارند.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
محتوای اصلی کتاب اون تصوری که خلاصهی پشت کتاب توی ذهن من ایجاد کرد، نبود. ترومن کاپوتی زمانی که نوزده سالش بوده این کتاب رو نوشته اما بعد از مدتی گفته که این کتاب رو دوست نداشته و نابودش کرده. در سال دو هزار و پنج نسخه ای از این کتاب توی یک حراجی پیدا میشه و بعد از مدتی به چاپ میرسه. این کتاب محتوای خاص و جالبی برای من نداشت...
محتوای اصلی کتاب اون تصوری که خلاصهی پشت کتاب توی ذهن من ایجاد کرد، نبود. ترومن کاپوتی زمانی که نوزده سالش بوده این کتاب رو نوشته اما بعد از مدتی گفته که این کتاب رو دوست نداشته و نابودش کرده. در سال دو هزار و پنج نسخه ای از این کتاب توی یک حراجی پیدا میشه و بعد از مدتی به چاپ میرسه. این کتاب محتوای خاص و جالبی برای من نداشت...