1. خانه
  2. /
  3. کتاب از غبار بپرس

کتاب از غبار بپرس

نویسنده: جان فانته
2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
2.7 از 5 رأی

کتاب از غبار بپرس

Ask the Dust
انتشارات: افق
٪10
225000
202500
2.6 از 5 رأی

کتاب از غبار بپرس

کتاب سوم از مجموعه ی «آرتورو باندینی»
Ask the Dust
انتشارات: نشر چشمه
٪15
280000
238000
معرفی کتاب از غبار بپرس

از غبار بپرس محبوب ترین رمان نویسنده ایتالیایی-آمریکایی جان فانته است که برای اولین بار در سال 1939 منتشر شد و در لس آنجلس تنظیم شد. این رمان به طور گسترده ای به عنوان یک کلاسیک آمریکایی ، مرتبا در برنامه درسی دانشگاه برای ادبیات آمریکایی در نظر گرفته می شود. این نویسنده یک شخصیت داستانی به نام آرتورو باندینی خلق کرده که سرگذشتش را در ۴ رمان خود دنبال می کند: «تا بهار صبر کن، باندینی»، «از غبار بپرس» در سال ۱۹۳۹، «رویاهایی از بانکر هیل» و «جاده لس آنجلس». «جاده لس آنجلس» اولین رمانی است که فانته نوشته و البته تا سال ۱۹۸۵ یعنی دو سال پس از مرگش منتشر نشد. سرگذشت شخصیت باندینی در زمان حیات فانته تکمیل نشد چون این نویسنده پیش از این کار، درگذشت.

« رفتن شون رو تماشا کردم. حق با اون بود. باندینی، ای احمق، ای سگ، ای راسو، ای ابله. ولی نمی تونستم جلوش رو بگیرم. کارت ماشین رو نگاه کردم و آدرسش رو پیدا کردم. یه جایی بود نزدیک خیابون بیست و چهارم و آلامدا. نمی تونستم جلوش رو بگیرم. رفتم هیل استریت و سوار تراموای آلامدا شدم. برام جالب شد. جنبه جدیدی از کاراکترم رو کشف کردم، جنبه ای تاریک و حیوانی، عمقی اندازه گیری نشده از یک باندینی جدید. ولی چندتا تقاطع بعد حسش رفت. نزدیک قطارهای باری پیاده شدم. سه کیلومتری تا بانکر هیل راه بود، ولی من پیاده برگشتم. وقتی رسیدم خونه به خودم گفتم دیگه رابطه م با کامیلا لوپز تا ابد قطعه. اون وقت تو پشیمون می شی احمق خانوم، چون من بالاخره معروف می شم. نشستم پشت ماشین تحریرم و بیشتر شب رو کار کردم. »

درباره جان فانته
درباره جان فانته
جان فانته، زاده ی 8 آپریل 1909 و درگذشته ی 8 می 1983، نویسنده ای ایتالیایی-آمریکایی بود. فانته در دنور به دنیا آمد. او ابتدا به چندین مدرسه ی کاتولیک در بولدر رفت و سپس وارد دانشگاه کلرادو شد. فانته در سال 1929 از کالج کناره گرفت و به منظور تمرکز بیشتر بر نویسندگی، به کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کرد.
قسمت هایی از کتاب از غبار بپرس

جوون بودم، گشنه و لب به خمره در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونهٔ عمومی وسط لس آنجلس انجام می دادم و هیچ کدوم از چیزهایی که می خوندم به من یا خیابون ها و آدم های دور و برم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می کردن و اون هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون هایی بودن که نویسنده های درجه یک به حساب می اومدن. نوشته هاشون ترکیبی بود از ظرافت و فرم و صناعت، و همین ها بود که خونده می شد و تدریس می شد و هضم می شد و دفع می شد

سخت کار می کردم. مثلا پاییز بود، ولی من تفاوتی حس نمی کردم. هر روز آفتاب داشتیم و هر شب آسمون آبی. بعضی وقت ها مه بود. دوباره میوه می خوردم. ژاپنی ها به م نسیه می دادن و گلچین دکه هاشون مال من بود. موز، پرتقال، گلابی، آلو. هر از گاه کرفس هم می خوردم. یه قوطی پر توتون و یه پیپ نو داشتم. قهوه در کار نبود، ولی اهمیتی نمی دادم. بعد داستان جدیدم اومد روزنامه فروشی ها. «تپه های از پیش تر گم!» به اندازه «سگ کوچولو خندید» هیجان انگیز بود. نسخه مجانی ای رو که هکمث فرستاده بود سرسری نگاه کردم. در هر حال شادم کرد. یه روز اون قدر داستان می نوشتم که یادم نمی موند کجا چاپ شدن. «سلام، باندینی! داستانت توی شماره این ماه آتلانتیک مانثلی قشنگ بود.» باندینی گیج می شه. «توی آتلانتیک کار داشتم؟ خب، خب.»

مقالات مرتبط با کتاب از غبار بپرس
آثار کلاسیک کوتاه، فرصتی برای آشتی با کتاب خواندن
آثار کلاسیک کوتاه، فرصتی برای آشتی با کتاب خواندن
ادامه مقاله
آثار کلاسیک، پنجره ای رو به میراث و گذشته ی بشر
آثار کلاسیک، پنجره ای رو به میراث و گذشته ی بشر

وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند

نظر کاربران در مورد "کتاب از غبار بپرس"
8 نظر تا این لحظه ثبت شده است

قیمت این کتاب قبل از معرفی بوک بلاگرها تفاوت زیادی با قیمت الانش دارد . ناشران عزیز چه وضعشه

1403/06/24 | توسطمبینا عبداله پور
5
|

درود. بسیار کتاب گیرا و در یک کلام شاهکار، به قول یادداشت چارلز بوکوفسکی؛ حالا این شما، این هم کتاب.

1403/02/22 | توسطمریم مولوی
3
|

امروز بلاخره مجموعه رو تمومش کردم و بلە! شاهکار بود. اولین بار بود که هم‌ذات‌پنداری‌ای چنین با یک کارکتر داشتم. کتابِ سوم که واقعا نمی‌دونم چی بگم انقدر که زیبا و خاص و سرشار از اون احساسِ تنهایی، طردشدن و تلاش بود. وقتی دوباره اون جملات رو می‌خونم باز هم مثل دفعه‌ی اول زبونم بند میاد! داستانی عزیز، از زندگیِ یکی از بهترین شخصیت‌های داستانی که تا حالا باهاش مواجه شدم.

1402/04/10 | توسطفرزانه محمدی
3
|

شاهکاره این اثر. از نظر روانشناسی بهترینه! شخصیت اصلی اثر رو خیلی دوست دارم.

1400/11/22 | توسطابوالفضل شمس الدینی
5
|

این دوتا بقول شما شاهکارو 😏 دارم و به نصف قیمت میفروشم

1400/11/10 | توسطاشکان نعمت زاده
0
|
پاسخ ها

زیر همه کتابا نظر میدی اونم نظر منفی، سعی کن کلا کتاب نخونی یام بری کتابای مذهبی و کودکان بخونی

1401/03/10|توسطپوریا انوری
22

جاده لس آنجلس و از غبار بپرس را دارم و میفروشم هرکی خواست به شماره ۰۹۰۱۶۶۱۹۴۸۳ در واتس آپ پیام بده

1401/06/21|توسطاشکان نعمت زاده
0

آقای پویا انوری ! الان مثلا داری میگی کتابای مذهبی بده ؟! یا مثلا مال آدمای کتاب نخون و بی سواده ؟! چی فکر میکنین شما واقعا 😑

1403/07/01|توسطمتینا محمدی
3

این کتاب سوم از مجموعه باندینی هستش که ترتیب خواندن این مجموعه به این صورت می‌باشد : 1-تا بهار صبر کن، باندینی 2- جاده لس آنجلس ( که متاسفانه ترجمه نشده) 3- از غبار بپرس 4- رویاهایی از پناهگاه هیل ( اینم متاسفانه ترجمه نشده )

1400/05/23 | توسطوحید نعیمیان
8
|
پاسخ ها

یه خبر خوش اینکه جاده لس آنجلس بالاخره ترجمه شد ☺️

1400/06/15|توسطوحید نعیمیان
3

عمرن بتوانید فراموشش کنید.

1399/06/04 | توسطعلیرضا خسروی
9
|

شاهکار ، شاهکار ، شاهکار

1399/06/04 | توسطعلیرضا خسروی
10
|