کتاب عالیجناب کیشوت

Monsignor Quixote
کد کتاب : 6735
مترجم :
شابک : 978-6004902397
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 257
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1982
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب عالیجناب کیشوت اثر گراهام گرین

عالیجناب کیشوت رمانی از گراهام گرین است که در سال 1982 منتشر شده است. این کتاب بر اساس رمان کلاسیک اسپانیایی "دون کیشوت" است که در سال 1605 و 1615 توسط میگل دو سروانتس نوشته شده است. این کتاب دارای لحظات کمدی بسیاری است ، اما همچنین تأملاتی در مورد مواردی مانند زندگی پس از دیکتاتوری، کمونیسم و ایمان کاتولیک را ارائه می دهد. پدر کیشوت ، کشیش کلیسا در شهر کوچک ال توبوسو در منطقه لا مانچا در اسپانیا ، خود را از نوادگان شخصیت سروانتس به همین نام می داند ، حتی اگر مردم به او اشاره کنند که دون کیشوت یک شخصیت ساختگی بود. یک روز ، او کمک می کند و به یک اسقف مرموز ایتالیایی که ماشینش خراب شده غذا می دهد. اندکی پس از آن ، توسط پاپ به او لقب منصوب اعطا می شود ، که باعث تعجب اسقف می شود زیرا او بیشتر با سوظن به فعالیت های پدر کیشوت می نگرد. او کشیش را به تعطیلات ترغیب می کند ، و بنابراین کیشوت و شهردار سابق شهر ، سانچو، با ماشین قدیمی خود سفری را درون اسپانیا آغاز می کند. در سیر حوادث بعدی ، کیشوت و همراه او در مسیر عبور از اسپانیا انواع ماجراهای خنده دار و مهیج را در امتداد راه جدش تجربه می کنند. آنها با معادل های معاصر آسیاب های بادی روبرو می شوند ، با مکان های مقدس و نه چندان مقدس و با انواع گناهکاران روبرو می شوند. در گفتگوهای خود در مورد کاتولیک و کمونیسم ، این دو مرد به هم نزدیک می شوند ، شروع به درک بهتر یکدیگر می کنند اما همچنین اعتقادات خود را زیر سوال می برند.

کتاب عالیجناب کیشوت

گراهام گرین
هنری گراهام گرین (به انگلیسی: Henry Graham Greene) (زاده ی ۲ اکتبر ۱۹۰۴، درگذشته ی ۳ آوریل ۱۹۹۱) رمان نویس، نمایشنامه نویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسنده ی پرکار داستان های کوتاه انگلیسی بود.او در طول عمر طولانیش در غالب معرکه های سیاسی و انقلابی گوشه و کنار جهان حاضر و ناظر بود و ماجراهای داستان هایش عمدتا در متن همین وقایع قرن بیستم می گذرد، آثاری که ابهامات انسان نوین در این دنیای ناآرام را نشان می دهد.محصول کمابیش هفتاد سال قلم زدن او ۶۴ کتاب است: از جمله ۲۸ رمان، ۴ زندگینامه ی خود نوشت،...
قسمت هایی از کتاب عالیجناب کیشوت (لذت متن)
ماجرا چنین اتفاق افتاد. پدر کیشوت سفارش ناهارش را که در تنهایی می خورد به مستخدمه خود داده بود، و برای خرید شراب راهی تعاونی محل شد که در هشت کیلومتری اتوبوسو بود و سر راه اصلی به والنسیا. روزی بود با هوایی دم کرده و هرم گرما از کشتزارهای خشک زبانه می کشید. ماشین سئات" کوچکش که هشت سال پیش آن را دست دوم خریده بود، دستگاه تهویه نداشت، و او همچنان که در جاده پیش میرفت با دلتنگی به روزی فکر می کرد که باید ماشین دیگری برای خود دست و پا کند. با خود حساب کرد که هفت سال عمر یک سگ می تواند برابر با یک سال عمر انسان باشد، و پس ماشین او هنوز در آغاز میانسالی بود. اما متوجه شده بود که مردم آبادی دیگر به چشم یک ماشین از کارافتاده به سئات مدل ششصد او نگاه میکنند. به او هشدار می دادند «آدم نمی تواند به آن اطمینان کند، دن کیشوت»

بستر جاده اصلی را می توانست از دور ببیند، آنجا که ابری از غبار با | عبور ماشینها به هوا برخاسته بود. همچنانکه جاده را پشت سر میگذاشت، عاقبت کار سئات کوچکش که آن را به یاد نیای خود روسینانتها من» می نامید او را در فکر و خیال فرو برد. نمی توانست بر خود هموار کند که سرانجام میان توده ای از ماشینهای اسقاط خواهد پوسید. گاهی به این فکر افتاده بود که تکه زمینی بخرد و وصیت کند که پس از مرگش به یکی از اهالی آبادی برسد، مشروط بر آنکه گوشه ای از آن زمین برای نگهداری ماشین او محفوظ بماند.