کتاب نوشته های بی سرنوشت

My Sister and I
کد کتاب : 67662
مترجم :
شابک : 978-6001762864
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1951
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 13 اردیبهشت

معرفی کتاب نوشته های بی سرنوشت اثر فردریش نیچه

نوشته های بی سرنوشت اثری است که به فیلسوف آلمانی فردریش نیچه نسبت داده شده است.
ظاهرا این اثر در سال 1889 یا اوایل 1890 در زمان اقامت نیچه در آسایشگاه روانی در شهر تورینگن ینا نوشته شده است. اگر چنین ادعایی درست باشد، من و خواهرم دومین اثر زندگی‌نامه‌ای و نهایی نیچه است که از لحاظ زمانی پس از Wahnbriefe (نامه‌های جنون‌آمیز) او -که در زمان طولانی فروپاشی ذهنی‌اش نوشته شده- می باشد. نوشته های بی سرنوشت بیوگرافی جسورانه ای است که در آن از چیزهایی سخن رفته است که بسیاری تابو بوده و هستند. این کتاب به سبکی نوشته شده است که حکایت و خاطره را به شیوه ای مشابه دیگر آثار نیچه ترکیب کرده است. نوشته های بی سرنوشت اولین بار در سال 1951 توسط Boar's Head Books منتشر شد و توسط انتشارات Seven Sirens در شهر نیویورک توزیع شد.
این کتاب به سرعت به ناشر بحث‌برانگیز ساموئل راث، صاحب احتمالی Seven Sirens، که به دلیل توزیع غیرقانونی نسخه‌ای از اولیس جیمز جویس (1922) زندانی شده بود، گره خورد. در مقدمه کتاب، یک ناشر ناشناس ادعا کرد که نسخه خطی را از یکی از همبستگان نیچه در ینا دریافت کرده است.
جدا از حواشی ایجاد شده این کتاب کتابی است که خواننده را بیشتر از کتاب های دیگر نیچه با درونیات او آشنا کرده و به او فرصت شناختن نیچه ی حقیقی را می دهد.

کتاب نوشته های بی سرنوشت

فردریش نیچه
فریدریش ویلهلم نیچه، زاده ی 15 اکتبر 1844 و درگذشته ی 25 آگوست 1900، فیلسوف، شاعر، منتقد ادبی، آهنگساز آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود.نیچه در شهر کوچک روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. او در ابتدا در مدرسه ای عمومی و پس از آن در مدرسه ای خصوصی مشغول به تحصیل شد.نیچه پس از فارغ التحصیلی در سپتامبر 1864، به امید رسیدن به سمت کشیش پروتستان، در دانشگاه بن به تحصیل الهیات و فیلولوژی کلاسیک مشغول شد. نیچه پس از یک ترم تحصیل، به مطالعات الهیاتی خویش پایان داد و ایمان و اعتقادات مسیحی خویش را...
قسمت هایی از کتاب نوشته های بی سرنوشت (لذت متن)
شب گذشته خوابی دیدم. یا بایستی بگویم یک کابوس؟ کابوس چیزی است که از ضمیر نیمه آگاه برمی خیزد و به درون ضمیر آگاه می رود و انباشته از شوک و ناخوشایندی است تا ما را تنبیه کند یا بترساند. اما آن چه که شب گذشته برایم پیش آمد یک پیش آگاهی با خوشبختی دیوانگی بود. اگر به آن، چون کابوس می اندیشم به این خاطر است که به وارونه ی خواب های عادی، که در سایه برمی خیزند و سقوط می کنند، این یکی ژرف و روشن بود و به جای کمرنگ شدن، هنوز با من است. بنظرم رسید که آخرین دژ دشمن سقوط کرده بود. پیرزن - که از زمان کودکی ام هر روز بیش از پیش از او نفرت داشتم - مرده بود. با چشمان خود او را دیدم که در جعبه ای چوبین حبس گردید و به درون سوراخی در زمین پوشیده از آهک افکنده شد. من در گورستان با گروهی از مردم تیره رنگ گریان بودم که چهره ی هیچ یک از آنان - مگر چهره ی الیزابت، نیمه در آغوش گرفته در کنارم - را به روشنی نمی دیدم. آیا این خواب از ملاقات بدخواهانه ی دیروز هر دوی آنان با من ناشی می شد؟