وولف به طرز ماهرانه ای در نثری بی عیب و نقص و شفاف، هسته ی احساسات و آسیب پذیری های مردم عادی را بررسی می کند.
[انجیل سفید] غنا و عمق یک اثر کلاسیک را به نمایش می گذارد و برای ماندگاری ساخته شده است ... طیف چشمگیری از تجربه معاصر به درام های کوچک ترد و مبرم تبدیل شده است.
در نیمه دوم پانزدهمین سال تدریس مری در براندن، رئیس دانشگاه همه دانشجویان و اعضای هیئت علمی دانشگاه را به جلسه ای فراخواند و اعلام کرد که دانشگاه ورشکست شده و باید درش را ببندند. رئیس هم به اندازه دانشجویان و استادان حیرت کرده بود، گزارش هیئت امنای دانشگاه همان روز صبح به دست او رسیده بود. گویی مدیر مالی دانشگاه آینده را پیش بینی کرده و همه چیز را باخته بود. رئیس مالی دانشگاه می خواست پیش از آن که خبر به مطبوعات درز کند، شخصا آن را به اطلاع همه برساند، جلو همه گریه کرد، بعضی از دانشجویان و مدرسان هم گریه کردند، جز یکی دو نفر دم کلفت خودپسند که اظهار می کردند آموزش های دانشگاه به درد نمی خورد. مری نمی توانست واژه حدس و گمان و قمار خرید سهام را هضم کند. آخر مگر می شد روی سرمایه دانشگاه قمار کرد؟ چرا دست به این کار زده بود و چرا کسی جلو او را نگرفته بود؟ از دید مری چنین عملی به روزگاری دیگر تعلق داشت. مزرعه داری مست که برده های خود را در قمار باخته بود.