زندگی گاهی بی رحم می شود و انگار تمام نیرویش را جمع می کند تا پوزخندی تلخ بزند به ریخت و قیافه عاشق و معشوق، وطوری بشود که عاشق دلباخته ما بگوید همه این ها فقط حرف است و قصه! اصلا شاید عشق همه اش همین است و وقتی جاودانه می شود که همراه با نرسیدن باشد: عشق در لحظه جدا شدن و نرسیدن نطفه اش کامل می شود و معنا پیدا می کند. انگار که این دو، عشق و جدایی، همزاد یکدیگرند. وقتی اولی نطفه می بندد، دومی خود را آماده حضور می نماید و منتظر می شود تا وقتش برسد.
کتاب خواب های طلایی