کتاب حرف مچاله

Crooked Letter, Crooked Letter
کد کتاب : 70728
مترجم :
شابک : 978-6229839751
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 356
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 5 خرداد

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

نامزد جایزه بری سال 2011

نامزد جایزه آنتونی سال 2011

نامزد جایزه Hammett سال 2010

برنده جایزه منتخب منتقدان رمانتیک تایمز سال 2010

معرفی کتاب حرف مچاله اثر تام فرانکلین

کتاب «حرف مچاله» رمانی نوشته «تام فرانکلین» است که نخستین بار در سال 2010 به چاپ رسید. «سایلس جونز» و «لری آت» از زمان کودکی خود در اواخر دهه 1970 یکدیگر را می شناخته اند—از همان زمانی که «سایلس» به همراه مادرش در کلبه ای در زمین متعلق به پدر «لری» زندگی می کرد. وقتی دختری پس از بیرون رفتن با «لری» گم می شود، دیگران «لری» را برای همیشه فردی خطرناک در نظر می گیرند، علیرغم این که هیچ مدرکی وجود ندارد که او را با گم شدن دختر مرتبط سازد. «سایلس» و «لری» مسیر زندگی خود را از هم جدا می کنند. 25 سال بعد، «سایلس» پاسبان محله شده، و وقتی دختری دیگر گم می شود، «لری» که اکنون مکانیکی با مشتری های کم و دوستان کمتر است، دوباره در معرض اتهام قرار می گیرد.

کتاب حرف مچاله

تام فرانکلین
توماس جرالد فرانکلین (زاده 7 ژوئیه 1963) یک نویسنده آمریکایی است که اصالتاً اهل دیکنسون، آلاباما، ایالات متحده است، "شهری با حدود 500 نفر در جنوب مرکزی آلاباما، نزدیک مونروویل، خانه نویسنده برای کشتن مرغ مقلد، هارپر لی". در مصاحبه اخیر، فرانکلین نقشی را که تخیل در سال های جوانی خود بازی می کرد، نشان می دهد: "بازی با جی آی جوها و تصور زندگی آنها. ساختن قلعه های علمی تخیلی از جعبه های مقوایی و آجر، کشیدن تابلوهای کنترل روی دیوارها، و غیره. ایجاد قلعه ها را بیشتر از بازی در آنها دوست داشتم. چیزی...
نکوداشت های کتاب حرف مچاله
With a rich Southern atmosphere.
با اتمسفر جنوبی غنی.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A powerful and resonant novel.
رمانی قدرتمند و تأثیرگذار.
Barnes & Noble

Highly recommended.
به شدت توصیه می شود.
Library Journal Library Journal

قسمت هایی از کتاب حرف مچاله (لذت متن)
شاید «لری» در مورد کلمه دوست اشتباه می کرد، شاید به مدتی آنقدر طولانی از دیگران رانده شده بود که اکنون فقط اسفنجی بود که کارهای اشتباه دیگران را جذب می کرد.

کمربند ایمنی، بیشتر از ماجرای گوشت نخوردن عمو «کالین»، روی اعصاب پدرش بود، چون، با این که پدرش هیچ وقت این را نگفت، «لری» می دانست او کمربند ایمنی را بزدلانه در نظر می گرفت.

زندگیشان متوقف شد، منجمد، انگار در یک عکس، و روزها چیزی بیشتر از مربع هایی خالی روی تقویم نبودند.