لمونی اسنیکت تحصیلاتش را به شیوه ای نامعمول گذراند، جوانی پیچیده ای داشت و حالا هم بزرگسالی محزونی را سپری می کند. مجموعه ی سیزده جلدی «بچه های بدشانس»، «آهنگساز مرده است» و «13کلمه» از کتاب هایش هستند.
دربارهٔ لمونی اسنیکت این را باید گفت که هیچ جا نمیشود چیزی دربارهٔ او یافت بجز خود کتابها و البته سایتش که آدرسش را در آخر این مطلب مشاهده میکنید. این سایت به زبان انگلیسی نوشته شده و هیچ وبلاگ یا سایت دیگری دربارهٔ او خبری نمیدهند. تنها اخباری که طی سالهای جدید دربارهٔ او منتشر شده در کتابش مجموعه ماجراهای بچههای بدشانس در صفحات آخر یافت میشود که آنها هم چیز زیادی دربارهٔ او نشان نمیدهند.این گزارش یک آخر هفته پر اتفاق من است که بدون استاد راهنما بودم. بدون استاد راهنما بودم به خاطر اینکه اس تئودورا مارکسون یک روز صبح پنجشنبه تصمیم گرفت که به دیدار خواهرش برود در کلبه ی زیبایی در بیرون شهر که باغ زیبایی داشت و کلکسیون قشنگی از فنجان های چای، و هیچ پسربچه ای هم زیر دست و پایشان نبود که همه چیز را خراب کند و خوشی شان را به هم بزند. این پسر من بودم. قرار بود تمام آخر هفته تک و تنها باشم و هیچ دردسری درست نکنم تا در این صورت، شاید او برایم به عنوان جایزه، یک فنجان چای سوغاتی بیاورد. به او گفتم: «اشکالی نداره. لازم نیست به خاطر من فنجان های خواهرت رو کش بری.» تئودورا چشم غره ای به من رفت و چمدانش را گذاشت عقب ماشین، که جلو لاست آرمز کجکی پارک شده بود…
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟