حتی عمه تاجی هم که زنی تحصیل کرده و روشنفکر است به درخت لور اعتقاد دارد و قدرت معجزه گر آن را باور دارد: تاج الملوک , عصر روز سه شنبه به زیارت انجیر معابد می رود. نذرش را ادا می کند, شمع می گیراند, چند اسکناس ریز به صندوق می اندازد و بعد با ترس و لرز می رود در صف حاجتمندان ساقه ی شرقی می ایستد. اول لوح برنجی را با طمانینه می خواند و گریه می کند, بعد شمع روشن می کند و دو شاخه عود می سوزاند و بعد التماس می کند که فرامرز خان در کنکور پزشکی قبول شود. التماس می کند که به راه راست هدایت گردد. آرام آرام اشک می ریزد و می گوید : حاجتم را روا کن روا کن ای ساقه ی شرقی, صاحب کرامات! دلم می خواهد فرامرز نامی شود نام اسفندیار خان را با عزت و احترام زنده کند! ای کسی که با کوه طلای احمر, ثروت پرستان را جزا می دهد, حاجت دلم را روا کن! دو گوسفند نذر گرسنگان و یک حلقه ی طلای سه مثقالی نذر خودت روا کن, روا کن.... از پشت سر ذکر هاگا, هگاگا می شنود.
بیا ببینم مرزوقه. تو چه پستانی به دهان حامد گذاشته ای که اینطور نا خلف شده چرا اینقدر عقل نداره که بفهمه زیارتگاه نباید از دست بده؟ چرا لگد به بخت خودش و زحمت و خدمت و حرمت پدر اندر پدرش میزنه؟ کاش اینقدر شعور داشت و می فهمید که نباید این قدرت به دست غریبه بیفته!
حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین, با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت , حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم!
کتاب را که تمام کردم به اندازه یک دنیا غم رو دلم نشست جهل و جبر زندگی من خودم جنوبیم با تک تک جملات کتاب عشق کردم
درباره خرافه پرستی مردم قدیم حرف میزنه که اینش بنظرم نکته خوبیه
شخصیت سازی نویسنده عالیه قشنگ با داستان همراه میشید اما کتاب حجیمیه و ممکنه وسطاش خسته کننده بشه. با توجه به قیمتش بنظرم خیلی هم واجب نیست خوندنش اگر قیمتش براتون خیلی زیاده.
این کتاب رو خوندم. عالی بود 👌👌
دم انتشارات عمید گرم که احمد محمود چاپ میکنی، اما لطفا حیف این کتابهای به این خوبی که عکس روی جلدهای تکراری داشته باشه. این همه طراح جلد و گرافیست خوب داریم، کافیه لبتر کنین، یک سریها مفتی به عشق احمد محمود میان عکس جلد میزنن! صنعت نشر الان متحول شده، عکس جلد خیلی برای جذب مخاطبای جدید و حتی قدیمی مهمه! من از بس از عکس جلدهای خسته کننده و تکراری خسته شدم که روزنامه میکشم روی کتابهای احمد محمود. اما همسایه (چاپ افست زیرزمینی ش) مثلا طراحی جلد متفاوت و قشنگی داره آدم کیف میکنه.
و منی که عاشق طرح جلدش هستم با اون چهرهی ماه احمد محمود
برشی از کتاب : حسن جان ته سیگار را از لای انگشتان فرامرز میکشد و به لب میگذارد. فرامرزخان میگوید: - “این چند دفعه است این کاره میکنی. سیگار میخوای این سیگار" و بسته سیگارش را که یک نخ بیشتر ندارد سر میدهد طرف حسن جان. "لذت سیگار تو پک آخرشه ، آدم تو خماری میمونه!"
یک پاراگراف از کتاب: " تو مملکت ما هیچکس برا فرداش تامین نداره مگر پول نقد زیاد و مستغلات داشته باشه. تخصص و اعتبار و شهرت و کار اداری صنار نمیارزه. یک وزیر که عوض بشه، از صدر تا ذیل همه عوض میشن! کارمند وقتی اخراج بکنند - که راحتم اخراج میکنن - باید بره حمالی کنه. اینطوره که وقتی کسی دستش به عرب و عجمی - یا دم گاوی - بند شد میچاپه! چون به صورت غریزی هم که شده میفهمه فرداش معلوم نیست."
فوق العاده بود .... وقت بگذارید و لذت خواندنش را از دست ندهید روایتی از قدرت جهل و خرافه پرستی در مسخ کردن مردم .🥲👌 کتاب را که باز میکنی انگار دستی نامرئی یقهی آدم را میگیرد و به درون دنیای "درخت انجیر معابد" میبرد همه چیز در برابرت در چشم بر هم زدنی جان میگیرد.... مثل کمد جادویی نارنیا.... از وقتی که برای این داستان گذاشتم راضی هستم . ممنون استاد محمود بخاطر این اثر زیبا و روحتان شاد .... ⚘❤
کیفیت صحافی و چاپ و ویراستاری چطوری بود؟
سلام، جلد یک را توی نمیفروشید.
چرا نمیچاپی ؟
چرا نمیچاپی ؟
بچاپ دیه ببم جان
هربار بعد از خوندن هر کتاب جدیدی از احمد محمود این احساس رو دارم که این خودِ خودِ رئالیسم محضه، اینقدر عمیق، از دل زندگی و واقعی.
مدار صفر درجه عالی است
سی چه چاپ نیکنی ؟
دلش ایخه
تجدید چاپ کنید
لطفأ تجدید چاپ کنید
چرا تجدید چاپ نمیشه ؟
این کتاب عالیه ومثل سایر آثار شادروان احمد محمود درجه یک از نظر روان شناسی یک اثر ممتاز محسوب میگردد و بیش از یک بار باید خوانده شود احمد محمود یک نویسنده حرفه ای است و خطه زیبای جنوب را بسیار زیبا به تصویر میکشد.بیگمان احمد محمود مایه فخر و مباهان ادبیات داستانی ماست.