سرعت سرسام آور پیرنگ، مخاطبین را مجذوب خواهد کرد.
سریع و مهیج.
مبتکرانه و استادانه.
همچون عقابی که در گردباد گیر افتاده باشد، به سرعت تپه های «ساکرامنتو» را درنوردیدیم و همچنان که من به داشبرد چنگ زده بودم و به شیب تند زیر چرخ هایمان نگاه می کردم، با جیغ و داد گفت: «من عاشق این شهر نکبتی ام!» اگر حس دیگری به جز وحشت مطلق داشتم، شاید حرف بامزه ای می زدم.
چراغ ها به سویی منحرف شدند و دختر هم با آن ها حرکت کرد. مثل شوالیه ای نیزه دار، خودش را با آن ها هم راستا کرده بود. چراغ ها دوباره منحرف شدند و چرخ ها جیرجیرکنان آن ها را از سر راه کنار بردند؛ ولی دختر دوباره فرمان را پیچاند. مستقیم جلو می رفت. نه به جلو نگاه می کرد و نه از مسیر کنار می رفت.
این شد که من، اگرچه بدنی را که آن زمان در آن بودم، تقریبا دوست داشتم (مردی بیست و دو ساله با دندان های عالی)، مطلقا قصد نداشتم در آن بمیرم. پس همچنان که به سوی مرگ می رفتیم، دست دراز کردم، انحنای بازوی برهنه اش را گرفتم و جا به جا شدم.
خیلی دوست داشتم این کتابو لذت بردم از خوندنش واقعا
وای چه گیجکننده است همین توضیح اول کاره اش توی ایران کتاب 🤦🏻♂️
دوستانی که از این کتاب لذت بردید پانزده زندگی اول هری آگوست رو هم بهتون پیشنهاد میکنم
خیلی دوست داشتم این کتابو مثل کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست بشدت خاص و مهیج و روان بود ،هر کتابی از این نویسنده ترجمه شده باشه رو حتما میخونم
من خیلی این کتاب رو دوست داشتم. به نظرم موضوع بسیار خاصی انتخاب شده و خوب بهش پرداخته شده بود. ترجمه هم عالی بود. توصیه میشه.
من نظرمو به دو قسمت تقسیم میکنم یکی از نظر خود داستان که به نظرم خوب بود، هیجان داشت، کشش داشت و ایده و قصه خوب بود گرچه جا داشت بهتر بهش پرداخته بشه. مثلا من اون قسمتهای گدشته رو خیلی دوست داشتم که تعریف میکرد ولی اضافه گویی هم داشت که کاملا میشد حذف بشه و اتفاقی نیفته. یکی دیگه شخصیت پردازی قصه بود که به نظرم نویسنده تو این مورد ضعیف بود. احساسات شخصیتها برام قابل درک نبودن اکثرا و یه جوری همه چی تلگرافی بیان میشد. ترجمه بد نبود مشکلی نداشت و من از تعریف مترجم این کتاب رو گرفتم بخونم که خیلی بهم نچسبید.