خشم فروخورده حاکم بر اتمسفر کتاب، واقعی جلوه می کند.
با شوخ طبعی در میان جنون و شرارت.
«مویا» به شکلی استادانه، بطن و درون کشوری زخم خورده از فساد و جنگ را آشکار می کند.
«وگا» گفت: «خدا را شکر پا شدی آمدی مویا. مطمئن نبودم می آیی، آخر خیلی ها از اینجا خوششان نمی آید و اصلا باهاش حال نمی کنند، برای همین هم شک داشتم بیایی. من یکی که خیلی کیف می کنم دم غروب بیایم اینجا بنشینم توی حیاط خلوت، لبی تر کنم.»
تازه به «تولین» هم سفارش می کنم چهار تا آهنگ به درد بخور برایم بگذارد تا قشنگ عیشم تکمیل شود. هیچ وقت نمی روم داخل بنشینم. بغل پیشخان آنقدر گرم است که آدم می پزد؛ حیاط خلوت را ترجیح می دهم. نوشیدنی ام را می خورم و آهنگ های جازی را که «تولین» می گذارد، گوش می کنم.
تنها جایی که توی این مملکت آرامش دارم، همینجا است. بقیه ی کافه های اینجا را که می بینم، عقم می گیرد. کثافت از در و دیوارشان می بارد. یک مشت شکم گنده هم تویشان تمرگیده اند که انگار وظیفه خودشان می دانند آنقدر آبجو بخورند تا بمیرند.
ترجمه نشر خوب رو خوندم و عالی بود، خود کتاب هم یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم هر چند به چند نفر که پیشنهاد دادم و خوندن خوششون نیومد، اما دیدگاه پیرمرد به چشم من غر نبود، صرفا جهان بینی از نگاه فرد دیگه ای بود و شاید ابراز حقایق.
خیلی این کتاب رو دوست داشتم و ازش لذت بردم. شاید بخاطر اینکه مشابهتهای زیادی بین چیزی که تو کتاب بود و شرایط موجود ایران وجود داره. ترجمه نشر خوب(ترکمن نژاد) خوب بود.
یک کتاب بی نظیر این کتاب یک پیرمرد غرغروئه حراف است
پیرمرد خودتی. یارو 38 سالشه
یک تکگویی بی وقفه که از هر دری حرف میزنه.از شرایط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ال سالوادور حرف میزنه ولی انگار وضعیت امروز کشور ما حرف میزنه.حتما این کتاب رو بخونین.عالیه