همین 1 ساعت پیش بود که صدیقه آمده بود توی دفتر و گفته بود، ببخشید خانم دکتر، شیدا اینجاست، مگه با شما کار داره! با تعجب پرسیدم: شیدا؟ و بلافاصله گفتم، خب بگو بیاد تو. از پشت میز بلند شدم، صدیقه از اتاق بیرون نرفته، شیدا آمده بود داخل. نگاهم کرد و با صدای خیلی آهسته ایی گفت: سلام بعد فوری نگاهش را پایین انداخت.