در را که باز کردم، خنکای صبح لا به لای موهای نم دارم رفت. عبور لاستیک ها روی برگهای افتاده در حیاط و آسفالت پیاده رو خشخاش پرطنینی دارند. در را می بندم. سوار می شوم. برگهای باقی مانده روی بدنۀ ماشین تا چند لحظۀ دیگر پخش خیابان می شوند. شاید هم کنار جدولها و گوشۀ دیوارها تلنبار شوند، یا زیر کفش ها خرد شوند.