قسمت هایی از کتاب تاکستان با طعم صدای پیاف (لذت متن)
عاشق دختر ساعت 5 عصر بود. چند روز در هفته وقتی خورشید داشت آخرین جرعه های روز را سر می کشید و ساعت بزرگ بالای موزه پنج ضربه می زد همین ساعت در همه فصل ها او را دیده بود. در تابستانهای شلوغ و بی خیال پارک بهارهای رنگارنگ که بوی گلهای اقاقیا حتی درختان را هم عاشق می کرد ...