دفتر انگیزه تنها دفتری است که بی نهایت برگ دارد برگ هایی رنگارنگ که طلایی ترین آن عشق است. این برگ را که هنوز سیاه نکرده ای؟ حالا فهمیده ای که زیاد هم با احساس خودکشی تو بیگانه نیستم! لحظه ای درنگ کرد و چند قدمی برداشت، لحنش عوض شد و با لحنی جدی که با خواهش توام بود گفت: پایین بیا پایین بیا خواهش می کنم از این قله لعنتی پایین بیا برای مدتی کوچ کن