در حاشیه دو کویر بزرگ ایران که مرکز ایران را فرا گرفته اند زمین این روزها لرزیده است. طبس و چهل دهکده از میان رفته است. درست ده سال پیش از این، [1347] فردوس در همین ناحیه از صفحه زمین محو شد، اما روی این زمین ویران شده دو شهر، به چشم و همچشمی هم، از زمین سبز شد. انگار در ایران شاه، یک مصیبت نمی تواند تنها به یک تولد نو منجر شود. یک طرف شهر دولتی است، شهر وزارت مسکن و مقامات عالیه، اما کمی آنسوتر صنعتگران و کشاورزان هم، به رغم همه برنامه ریزیهای رسمی، شهر خود را ساخته اند: با هدایت یکی از روحانیون پول جمع کرده اند، زمین را به دست خود کنده، و ساختمان ساخته اند، آبراهه ها و چاهها راه راه انداخته اند و مسجدی بنا کرده اند. از همان روز اول هم پرچم سبزی برافراشته اند. شهر جدید اسلامیه نام دارد. روبه روی حکومت و بر ضد او. هنوز ده سال نگذشته است...
یه چیزی فراتر از فوقالعاده بود.
کتاب هایی خیلی ارزشمندتر برای مطالعه وجود دارن. نتایج انقلاب ۵۷ رو داریم مشاهده میکنیم نیازی به تحلیل آرمانها و رویاها نیست
اتفاقا هست
بعد از گذشت ۶ ماه من تغییراتی کردم و معترفم که چرت و پرت زیاد میگفتم قبلا. بله نیاز به تحلیل ِبه جا و درست هست، چه موافق چه مخالف
چرا اگر نظری مطابق میل تان نیست حذف میکنید؟! اینقدر دیکتاتور؟!
میشل فوکو با آنکه هیچ نسبتی با دین نداشت اما با مقالاتی که در مورد ایران نوشت (که در این کتاب جمع شده است)در لابلای آن تحلیل خوبی را از انقلاب مردم ایران ارائه داده است. واقعا ارزش خواندن دارد
رویای آزادی البته صرفا در حد یک رویا...
نتیجه آنچه در آن زمان در سر داشتند رو این روزها به طور عینی و واضح داریم میبینیم، نیازی به مطالعه کتابهای سانسورشده نیست.
بخوانید تا بدانید!
فوکو و دریدا شروع واپس روی فلسفهی غرب. هر چه فیلسوفان عصر روشنگری رشته بودند این دو پنبه کردند. مطلقا ارزش خواندن ندارد.
واقعیت تلخ فوکو گفته