دنیس لهان (انگلیسی: Dennis Lehane؛ زادهٔ ۴ اوت ۱۹۶۵) نویسنده ی داستان های معمایی و جنایی اهل ایالات متحده آمریکا است.
رمانهای او همیشه مورد توجه فیلمسازان مطرح هالیوود بوده و تا به امروز نیز چندین فیلم مهم و بزرگ با اقتباس از آثار او ساخته شدهاند که خود در برخی از آنها بهعنوان فیلمنامهنویس همکاری داشته است. از معروفترین فیلمهای ساختهشده از آثار او میتوان به اینها اشاره کرد: فیلم رودخانهی مرموز که از روی رمانی به همین نام و در سال ۲۰۰۳ به کارگردانی کلینت ایستوود ساخته شده است و بازیگرانی چون شان پن ، تیم رابینز و کوین بیکن در آن به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم برندهی دو جایزهی اسکار و نامزد دریافت چهار جایزهی اسکار دیگر نیز بوده است. در سال ۲۰۱۰، مارتین اسکورسیزی کارگردان مطرح سینما، فیلمی با نام جزیرهی شاتر از رمانی به همین نام به قلم دنیس لیهان ساخت که لئوناردو دیکاپریو و مارک روفالو نقشهای اصلی آن را ایفا کردهاند.
رمان لیهان جایگاه منحصر به فرد خود را در چشم انداز مساله ی ممنوعیت حک می کند. . . . این یک رمان کاملا رباینده در تمام سطوح است ، تصوری دوباره از مضامین بزرگ داستان های عامه پسند نظیر جنایت ، خانواده ، شور و خیانت که به زیبایی در پس زمینه تاریخی ارائه شده.
اثری استادانه . . . لیهان داستانی کاملا پخته و آمریکایی خلق کرده است که خوانندگان داستان های ادبی و جنایی را به یک اندازه جذاب خواهد کرد.
زندگی در شب فراتر از چیزهای شناخته شده است و یک واقعیت تصور ناپذیر را برای خود فرض می کند. . . . تصویری دقیق از گذشته ملی خشونت آمیز ما.
جو تمام مسیر را به دختر فکر کرده بود، این که دستانش خشک، تمیز، نرم، بسیار کوچک و در ناحیه ی کف صورتی رنگ بود، رگ های مچ دستانش بنفش فام بود و خال سیاهی تنها پشت گوش راستش خودنمایی می کرد. برادران بارتلو در خیابان دورچستر بالای دو مغازه ی قصابی و کفاشی زندگی می کردند. صاحبان این دو مغازه با دو خواهر ازدواج کرده و باجناغ بودند، اما مقدار نفرتشان از یکدیگر تنها اندکی کمتر از نفرتی بود که از زن هایشان داشتند. با این حال، این قضیه هیچ لطمه ای به اداره کردن میخانه ای که در فضای مسطح و بزرگ زیرزمین مشترک دکان هایشان به راه انداخته بودند نمی زد. هر شب مردم نه تنها از شانزده ناحیه ی خیابان دورچستر که حتی از نواحی خیلی دوری مثل نورث شور به این مکان می آمدند تا بهترین مشروب وارداتی از مونترال را بنوشند و به آواز خواننده ی زن سیاه پوستی به نام دلیله دلوت گوش کنند که آهنگ های سوزناک و غمگین می خواند، آن هم در مکانی که اهالی اسم « بند کفش » را رویش گذاشته بودند. این اسم صاحب کله طاس میخانه را که عمری را در این محل سر کرده و همه ی موهایش را در آن ریخته بود در حد جنون عصبانی می کرد. برادران بارتلو تقریبا هر شب در میخانه ی بند کفش پلاس بودند، که البته تا این جای کار ایرادی نداشت. اما قضیه از آن جا از نظر جو احمقانه و ابلهانه می شد که آن ها آخر شب برای رفتن به خانه برخلاف بقیه مسیر چند پله تا رسیدن به طبقه ی بالا را طی می کردند. تنها یک تک ناگهانی و سر زدن غافل گیرانه ی ساده توسط چند پلیس شریف یا کارآگاه کاربلد اگرچه شاید به نظر غیرمحتمل و بعید بیاید برای گیر انداختن آن ها کافی بود. و این برای آن ها مثل آب خوردن بود که در آپارتمان دیون و پائولو را با یک تک پا باز کنند و آن همه پول نقد و اسلحه و جواهرات را یک جا در خانه ی دو آدمی کشف کنند که یکی در بقالی شاگرد بود و دیگری در کارخانه ی نساجی کار می کرد و با کمال احترام برای بقال ها و نساج ها اگر صد برابر عمرشان کار کرده و اندوخته بودند صاحب چنین ثروتی نمی شدند.
ترجمه فاجعهست
ترجمه عالیه
دنیس لیهین رو با این کتاب شناختم. نویسنده ای که متاسفانه فقط پنج شش تا از کتاباش ترجمه شده و این حیرت آوره و البته فاجعه. واقعا نمیدونم نشر چشمه که جزیره شاتر رو چاپ کرد و به چاپ نهم و دهم هم رسیده تو این سالها، واقعا چرا یه اثر دیگه از نویسنده رو تو دستور کارش قرار نداد هیچوقت. یا نشرایی مث کوله پشتی، یا آموت یا البرز که آثار زیادی در ژانر تریلر معمایی و جنایی منتشر میکنن ( که بعضی هاشونم به شدت زرد و بعضی دیگه هم تو زد و خورد موازی کاری با هفت هشت ده تا نشر ریز و درشت دیگه ان )، واقعا قد یه اثر از لیهین جا ندارن؟ بابا حتی اگه صرفا و فقط گیشه رو هم بخوایم در نظر بگیریم، یه تک جملهی «نویسنده آثار جزیره شاتر و میستیک ریور» رو جلد کتاب میتونه چاپ اول اون کتابو تموم کنه والا. واقعا آدم حیرت میکنه... درباره این کتاب بخوام بگم، هفت هشت سال پیش همون اوایل که چاپ شده بود گرفتم خوندمش و واقعاً، واقعا جزو ده تا کتاب عالی ست که خوندم. ژانر منحصربفردی داره و یه درام تاریخی جنایی-گانگستری ست. هیچ ایرادی نمیتونم ازش بگیرم. چارچوب درست حسابی داستان، شخصیت پردازیش، هیجان بالا و غیرقابل پیش بینی بودن اتفاقات، و بازهم میگم ژانر منحصربفردی که داره و پدرخوانده و بخصوص آخرین پدرخوانده پوزو رو تا یه حدی یاد آدم میاره. ترجمه بسیار عالی ست و خیلی راحت آدم با داستان جلو میره. درکل واقعا کتاب عالی ست. من از بین تمام کتابایی که خوندم اگه بخوام ده تاشو انتخاب کنم، یکیش زندگی در شبه. اینو مطمئنم...
کی کتابو میارید؟
ترجمه افتضاح
میشه مواردی از افتضاح بودن ترجمه رو هم قید بفرمایید؟ ممنون
فیلم تا "شب زنده بمان" با بازی "بن افلک" بر اساس این کتاب ساخته شده
کتاب در مورد دوران ممنوعیت فروش مشروبات الکلی در امریکا هست و روند جالبی رو از مافیای این صنعت روایت میکنه پیشنهاد میکنم مطالعه کنید و لذت ببرید البته فیلمی هم از روی این کتاب ساخته شده که از نظر من خیلی جالب نبود و نتونسته داستان رو درست روایت کنه