این روزها دور و برمان یک عالمه آدم های پشمالو می بینیم. وقتی صورت مردی پر مو باشد، اصلا نمی توان گفت قیافه اش چه شکلی است. شاید ترجیح می دهد شناخته نشود. بعد، مشکل شست و شو پیش می آید. حتم دارم آدم های پشمالو برای شستن ریش و سیبیل شان همان قدر دردسر می کشند که من و شما برای شستم موهای مان. حالا چیزی که می خواهم بدانم این است که این آدم های پشمالو چند وقت یک بار موهای صورت شان را می شویند؟ مثل ما هفته ای یک بار، آخر هفته؟ آیا موهای صورت شان را با شامپو می شویند؟ آیا آن ها را با سشوار خشک می کنند؟ آیا برای جلوگیری از ریزش موها، به ریشه ی آن کرم تقویت کننده می مالند؟ آیا برای اصلاح موهای صورت شان به سلمانی می روند یا خودشان مقابل آیینه ی حمام با قیچی آن ها را مرتب می کنند؟ من نمی دانم اما دفعه ی بعد که یک مرد پشمالو دیدید (که به احتمال زیاد تا پای تان را بگذارید توی خیابان، خواهید دید) شاید با دقت بیش تری نگاهش کنید و بعضی از این سوال ها را از خودتان بپرسید
اما جادوی قلم رولد دال در هیچ اثر دیگری به اندازه ی کتاب «ماتیلدا» جاودان و مسحورکننده نیست.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
از آثار کلاسیک جاودان گرفته تا شاهکارهای مدرن، به نظر می رسد که نویسندگان همیشه از واقعیت های غم انگیز و غیرمعمول زندگی خود برای خلق داستان های به ظاهر خیالی استفاده می کرده اند.
ای کاش تمام داستان مجود بود اما به حرحال خوب است