همین طور که کتاب های نفیس یکی پس از دیگری از زیر ماشین های عرق کرده چاپ می غلتید و بیرون میومد... چاپچی ها دستای سیاهشون رو به شلوارهاشون مالیدند و شبکه ی سربی را تنظیم کردند تا اثر مرکب در طرف راست کمی مشخص تر بشه، اونجایی که داشت سفیدک هایی تو متن سیاه براق که به دقت فاصله بندی شده بود پیدا می شد.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
از چند تا از داستانها خوشم اومد خیلی.فکر کنم باید متن اصلی رو پیدا کنم و بخونم البته.
خیلی کوتاه در مورد این کتاب مینویسم.کتاب مجموعه ایی از داستانهای کوتاه ست،سبک کتاب پست مدرنه و اینکه بابت هر داستان کلی باید فکر کرد.نویسنده از نمادها برای نوشتن داستان هاش استفاده کرده،وقتی کتاب رو میخونی حس میکنی که تک تک کلمات رمزگذاری شده و باید تمام کدها و رمزها گشوده بشن تا داستان مفهومش رو پیدا کنه. من کتاب رو دوست داشتم چون باعث میشد فکر بکنم. البته شاید نیاز باشه چند بار خونده بشه...