تأثیرگذار و فکر شده.
به شکل زیبایی ژرف.
هوشمندانه و خوش ساخت.
باید خودشان را جای ما بگذارند تا مجسم کنند که چه حالی به ما دست می دهد، هنگامی که توی دهان پرشان و یا بهتر بگویم پوزه ی پرشان باز هم غذا می چپانند، همه هم بدون استثنا ابتدا به ظرف خاویار یورش می برند.
مردان و زنان میلیونری هم هستند که سیگار و کبریت و بیسکویت توی کیفشان پنهان می کنند. اگر امکانش بود پاکت پلاستیکی با خودشان می آوردند و باقیمانده ی غذاها و قهوه و شیرینی را با خوشان می بردند. پول همه ی این ها را باید زحمتکشان که مالیات از حقوقشان کم می شود، بپردازند.
حتی افرادی با تحصیلات عالی و شهرت و شخصیت اجتماعی, وجودشان از تنفر آکنده می شود و نقشه ی خشونت بار ترین اعمال را می کشند.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
جایگاه هاینریش بُل در ادبیات آلمان بسیار برجسته و بینظیر است به طوری که اغلب منتقدان معتقدند که به تجدید حیات ادبیات آلمانی کمک کرده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
هاینریش بل، یکی از محبوب ترین و پر کار ترین نویسندگان آلمانی، به عنوان روایت گر زندگی در جمهوری فدرال آلمان به شهرت بین المللی رسید و در سال 1972، موفق به کسب جایزه ی نوبل ادبیات شد.
جای تاسف داره این کتاب با موضوع و محتوایی ارزشمند اینقدر در کیفیت چاپ، انتشارات نیلوفر کم لطفی کرده. استفاده از کاغذ کاهی از نوع نازل و بسیار بی کیفیت که چشم رو به شدت اذیت میکنه اونم به قیمت کتابی که انتشارات نیلوفر میبایست حداقلها رو در استفاده از کاغذ رعایت میکرد.
چه قلمی. چه ترجمه ای. فیلم اشلوندروف هم که بر اساس این کتاب ساخته شده فوق العاده است اما من کتاب را بیشتر دوست داشتم.
بُل بر این عقیده بود که وسایل ارتباط جمعی نوعی فرهنگ ارتجاعی و خشم را در اذهان عمومی ایجاد میکنند که همین افکار به شکلگیری گروهای تروریستی و رادیکال منجر میشود. او خطر رسانههای اجتماعی را بسیار بیشتر از خطر یک فرد گناهکار میدانست. در داستان «آبروی از دسترفتۀ کاترینابلوم» هم شاهد عملکرد روزنامهای هستیم که با بزرگنمایی یا تغییر واقعیت، افکار عمومی را علیه شخصیت اصلی داستان میشوراند. کاترینا بلوم پیشخدمتی است که بهطور اتفاقی یک شب را تا صبح با مردی به سر میکند؛ ولی پس از چندی مشخص میشود که آن مرد به فعالیتهای تروریستی متهم بوده است. از این رو پلیس کاترینا را بازداشت و بازجویی میکند. اگرچه بیگناهی او پس از چند روز ثابت شده و به خانه برمیگردد، ولی روزنامههای زرد آبرویی از او باقی نگذاشتهاند. آنچه نویسنده در این داستان قصد پردهبرداری از آن را داشته، هویت رسانههایی است که با برانگیختن احساسات عامهی مردم از واقعهای کوچک جنایتی بزرگ و از افراد ساده و بیگناه گناهکارانی جنگطلب میسازند. ازهمینرو نویسنده خشم رسانههای آلمان را برانگیخت و خود را در تیررس انتقادهای بیشمار قرار داد؛ تا آنجاکه پس از مرگش هم نوشتند: «مرد خوبی بود اما به اعتبار ادبی خود صدمه زد.»
هانریش بل نویسنده محبوب من نیست ولی این کتاب عالی بود. چقدر ترسناک وقتی جراید و مطبوعات زرد در له کردن و شکستن روحی فردی به رقابت میافتن.این بار که خواستیم شایعه ای راجع به کسی رو باور کنیم یک نفس عمیق بکشیم و به خودمون بگیم ایا این خبر واقعا درسته؟اگر درشرایط کاترینا بلوم باشیم چه واکنشی از ما سر میزنه؟
کتاب جالب و آموزنده بود