هیچ حیوانی، هرچه قدر هم سریع، به اندازه ی شیری حمله ور در فاصله های چندیاردی سرعت ندارد. سرعتی که بیشتر از سرعت فکر است و البته همیشه سریع تر از فرار. زیر دست مهار شده ام انقباض و انبساط عضلات بولر را حس کردم که خشم فزاینده اش در جوش و خروش بود. ذهن بولر به نقطه ی کورش رسیده بود. غیرقابل مهار که می شد، یک راست به شیر حمله می کرد و خودش را به کشتن می داد.
سر و وضع آراب ماینا تغییر کرده بود. چهره اش حالتی عبوس و گستاخ پیدا کرده بود، آرواره ی مستطیلی شکل و جسورش پیش آمده بود. چشمانش که از فرط بی فروغی پنداری در رویا فرو رفته بودند، پشت گونه های بلند و درخشانش گود افتادند. عضلات برآمده ی گردنش را تماشا کردم که به عضلات گردن ماری عصبانی می مانست، و ذرات کف سفیدی را دیدم که بر گوشه ی لبانش نقش می بست. منفعل و منقبض به شیر خیره بود...
در لاف زنی های بزرگ شرط بندی های کل قاره ی آفریقا، سنت لجر ناچیز محسوب می شود. ولی این مسابقات برای رک، برای وایز چایلد، برای هشت اسب دیگری که از نقطه ی شروع عزیمت می کنند ناچیز و پیش پا افتاده نیست؛ برای من هم که مشغول آخرین آماده سازی ها هستم ناچیز به حساب نمی آید. ساق های کره مادیان را لمس می کنم، کمی باد کرده اند ولی تب آلود نیستند.