مینو: خیلی وحشتناکه! شیوا: فیلم اسپیلبرگ؟ مینو: نه، این که دستت تو شکم کوسه باشه و تو ازش فرار کنی که یه تیکه دیگه از بدنت رو نخوره، خیلی وحشتناکه. شیوا: مینو، نگفتی تو غواصی چی دیدی؟ حسابی کنجکاو شدیم. مینو: [مکث طولانی.] حوالی ظهر بود که با یه مربی رفتیم تو آب. اسمش توران بود... توران خانم... چهارشونه، این هوا... ما دونفر بودیم... من بودم و یه دختر لاغر مردنی که از کرمان اومده بود... همین طول که تو آب پایین می رفتیم نور کم ترو کم تر می شد... بعد همه جا محو شد... منظورم اینه فقط یه متر جلومون رو می دیدیم و بقیه آب محو بود... گاهی یه دسته ماهی از جلومون رد می شدند و بعد فورا کمی اون ورتر غیب می شدند تو آب های مات... گمونم تو عمق شش متری بودیم که دختر لاغرمردنی حالش بد شد... نمی دونم به خاطر فشار آب بود یا نمی تونست درست نفس بکشه... توران خانم من رو برد کنار یه سنگ مرجانی و اشاره کرد از اون جا تکون نخورم تا دکتر کرمانی رو ببره بالا... اشاره کرد زود برمی گرده... بعد با دختره رفت بالا... انگار محو شد تو آب های بالای سرم...
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.