کتاب مرگ سینمایی شامل چهار داستان نیمه بلند است که از زبان چهار نوجوان در بستر روزگاری پر از خاطره میگذرد.
داستان یکم، که نام کتاب از آن گرفته شده، در بارهی نوجوانی است که به ناصر ملکمطیعی بازیگر قدیمی سینمای ایران شیفتگی خاصی دارد و چنان در نقش جوانمردیهای او در فیلمها محو شده است که خود را ناصر میداند. او با فقر و ناداری و زندگی دشوار خود، در دنیایی سینمایی زندگی میکند، اما به قول خودش، روزگار غریبی است که عاشق هم بدون تیغ راه نرود…
داستان دوم، با نام خیال رخ دوست حکایت چند نوجوان در یکی از مدرسههای دوران پهلوی است. معلمی با افکار انقلابی در آغاز سال تحصیلی با دانش آموزان دوست میشود. او پس از چندی، درست هنگامی که بچهها به حضور او عادت کردهاند دیگر به مدرسه نمیآید، دو دانش آموز مدرسه مدتها به دنبال گمشده خود به این در و آن در میزنند و بعد تصمیم میگیرند فراموش نکنند او در کنار آنها بوده است…
داستان سوم، با نام ظفار، ماجرای دوست شدن نوجوانی با یک سروان ارتش شاهنشاهی است. کسی در محله سروان را تحویل نمیگیرد. بین سروان و نوجوان نوعی دوستی پا میگیرد. برای آنکه این دوستی به شیوهای غیرعادی منجر به قهر و جدایی نشود، باید حقایقی برای هر کدام از آنها روشن شود…
ظفار از جذابترین داستانهای این کتاب است.
در داستان چهارم با نام سده، قرار است نوجوانی با پدرش به جشن باستانی سده برود، او پیش از این با پدرش به جشن گاردن پارتی در باغ ملی شهر رفته بود و با دیدن رقاصه و خوانندۀ گاردن پارتی، تصویر دیگری از جشن دارد…
چهار داستان کتاب مرگ سینمایی در قالب طنزی تلخ و شیرین، نماهایی جذاب از روزگار ایران، در آستانه تحول بزرگ بهمن ماه سال 1357 است. برای کسانی که آن روزها بودند این کتاب یادآور خاطرهها همراه با تصویرسازیهای جذاب است. برای کسانی که آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، یا تصویری محو از روزگار کودکی خود دارند، مرگ سینمایی سرشار از تصویرسازیهای به یاد ماندنی است.
کتاب مرگ سینمایی