خورشید در کاستلو طلوع کرده بود. آفتاب پشت بام خانه ها را نور پاشی کرده بود و اینک به درون پس کوچه های تنگ و پر فراز و نشیب دهکده سرریز می کرد و از چهره زشت و زمخت آن بی رحمانه نقاب برمیداشت. خانه ها دلگیروبی روح و عقیم همچون شوره زاری لم یزرع، سنگ روی سنگ چیده شده و سردرها آنقدر کوتاه بود که برای ورود می بایست کمر تا میکردی، و در اندرون نیز هرچه بود تاریکی بود. بوی سرگین اسب و پشگل بزبا بوی گند و سنگین تن آدمها در هم آمیخته و فضای حیاط خانه ها را انباشته بود. حتی در یک خانه هم نمی توانستی درختی ببینی یا پرنده آوازه خوانی در قفسی ویاگلدانی برکنار پنجره ای، که احیانا شاخه ریحانی و یا میخک سرخی در آن روئیده باشد.
تعداد زنان خیلی زیاد و شمار مردها بسیار اندک بود! همین که ازدواج سر می گرفت و نطفه فرزند در رحم زن کاشته می شد، بیشتر مردها خانه زندگی را ترک می کردند. برای زنده ماندن در چنین کویر بی حاصلی مگر راه دیگری هم وجود دارد؟ مردها به راهی دور می رفتند و مراجعتشان مدتی مدید به طول می انجامید. ترانه های شکوهگر آنها را «روندگان پرشتاب و آیندگان آهسته» می خواندند. چرا که آنها می رفتند و زنهای خود را پشت سرتنها می گذاشتند. آن وقت زنها می پژمردند، پوست شان می چروکید و پشت لب هایشان موسبزمیکرد و شبها، وقتی که برای خوابیدن به بستر می رفتند، سردشان میشد.
بسیار عالی بویژه با ترجمه درجه یک استاد محجوب و چاپ پاکیزه نشر لاک
کتاب خیلی عالیه اصلا نباید کتاب رو نسبت به سایر کتابهای نویسنده سنجید چون هر کتاب روایت خودشو داره این کتاب هم داره میگه سردستهها و اصلیها که بین مردم به بهانهها و عقاید مختلف دودستگی ایجاد میکنند ضرری نمیبینن و مردم عادی و سربازها هستن که قربانی میشن و پیروی کورکورانه رو نشون میده اینکه در فقر و گرسنگی مردم تفکر نمیکنند چرا میبینند کدوم گروه مثل خودشونه بهش میپیوندن و میگن همین که رهبرها میدونن علت جنگ چیه کافیه از دستش ندین
نویسنده توانا من کتاب آزادی یا مرگ را از این نویسند خوانده ام بسیار جوان بودم اکنون خاطراتی از آن را در مسیر زندگی تجربه کردم بسیار زیبا
نسبت به مسیح باز مصلوب ضعیفتر بود، خیلی بیش از حد از مسیح و مسیحیت حرف زده بود
بهترین اثر نیکوس کازانتزاکیس,به نظر من مسیح باز مصلوب است
یکی از شاهکارهای بی نظیر تاریخ ادبیات؛ به قلم مسحور کنندهی نیکوس کازانتزاکیس .
این کتاب رو وقتی بچه بودم توی انباری و لای کتابهای پدرم پیدا کردم و چون هیچ وقت عادت نداشتم ته کتاب رو ببینم وقتی رسیدم آخر کتاب دیدم سی صفحه آخرش نیست و از اون دوران تا حالا منتظر این کتاب بودم و خیلی دنبالش گشتم و بالاخره چاپ شد. این کتاب و البته هیچ کتابی از کازانتزاکیس رو از دست ندید
این کتاب رو وقتی بچه بودم توی انباری و رای کتابهای پدرم پیدا کردم و چون هیچ وقت عادت نداشتم ته کتاب رو ببینم وقتی رسیدن آخر کتاب دیدم سی صفحه آخرش نیست و از اون دوران تا حالا منتظر این کتاب بودم و خیلی دنبالش گشتم و بالاخره چاپ شد. این کتاب و البته هیچ کتابی از کازانتزاکیس رو از دست ندید
لطفا این کتاب رو بیارید خیلی وقته منتظرش هستم
لطفن این کتاب رو موجود کنید ، ممنون