اگر جورج و هارولد را بشناسید خواهید گفت آن ها پسرهایی با محبت، باهوش، مصمم و بامزه اند. اما آقای کروپ، مدیر مدرسه، به شما خواهد گفت: «آن ها یک جوری بامزه اند که حال آدم را به هم می زنند. آنقدر هم باهوش و مصمم اند که مغز هر کس را به جوش می آورند.»
توی سفینه، سه تا از بی رحم ترین و شیطانی ترین موجودات فضایی نشسته اند. بدترین موجوداتی که تا حالا بر سقف دبستان کوچکی در این منطقه پا گذاشته اند. اسم آن ها زورکس، کلاکس و جنیفر بود. آن ها مامور شده بودند تا زمین را تصرف کنند. خدای من چه ماموریت هولناکی! آن ها در مورد هدفشان با هم مشورت کردند.
زورکس گفت: «اول باید راهی برای نفوذ به مدرسه پیدا کنیم.» کلارکس گفت: «بعدش همه ی بچه ها را به زامبی های غول پیکر اهریمنی تبدیل می کنیم. آن ها باید قدرت فوق العاده ای داشته باشند.» جنیفر گفت: «خوبه رفقا، بعدش می توانیم با کمک آن ها دنیا را بگیریم.» زورکس و کلاکس زدند زیر خنده. صدای قهقه شان که بلند شد، جنیفر با عصبانیت گفت: «ساکت باشید احمق ها. اگر می خواهید نقشه مان عملی شود، باید تا موقع مناسب صبر کنیم. حالا بیایید از ترینولوسکوپ بچه ها را تماشا کنیم.»