هزاران سال پیش در «اسپارت» پادشاهی به نام «تینداروس» حکومت میکرد دختر او «هلن» زیباترین زنی بود که تا آن زمان پا به جهان هستی گذاشته بود و همة شاهزادگان خواهان ازدواج با او بودند. هلن با فردی به نام «منلوس» ازدواج کرد و پادشاه به علّت پیری، فرمانروایی کشور را به منلوس سپرد. در آن طرف دریای «ایجیین» در شهر «تروا» پادشاهی ثروتمند و قدرتمند به نام «پرایم» زندگی میکرد. همسرش «هکوبا» وجود فرزند تازه به دنیا آمدهاش را شوم دانست، به همین علّت کودک به بیرون شهر فرستاده شد و به دست چوپانی نجات یافت. چوپان او را «پاریس» نامید. زمانی که پاریس مردی جوان، بلند بالا و زیبا شد، الههها سیبی به او دادند که وعدة داشتن زیباترین زن زیبا را به وی میداد. الههها او را از گذشتهاش با خبر کردند و پاریس نزد پدر و مادرش در تروا رفت. آنها از وعدة داده شده اطلاع پیدا کردند و امکانات لازم را در اختیار وی قرار دادند تا زیباترین زن جهان را پیدا کند. بعد از جستجو، پاریس، هلن را دید و عاشقش شد و او را در غیاب منلوس دزدید و به تروا برد. منلوس با شاهزادگان و رهبری شخصی دوراندیش به نام «ادیسه» با لشگری عظیم برای گرفتن هلن به راه افتاد و جنگ بین دو کشور درگرفت و نتایج غیرمنتظرهای به بار آورد.
کتاب تروا در تسخیر اسب چوبی